سلام به همراهان همیشگی
داستان شیر و خرگوش به آنجا رسید که خرگوش دیرتر از وقتی که باید پیش شیر میرفت و خوراک او میشد ، به پیش او رفت و شیر بسیار خشمگین بود . خرگوش از شیر امان می خواهد تا عذر دیر رسیدن خود را بگوید . خرگوش می گوید : ما 2 خرگوش بودیم که در راه رسیدن به شما ، شیر دیگری سر راه ما سبز شد و من به او گفتم که ما باید پیش سلطان برویم و او گفت : سلطان کیست ! و من از او اجازه گرفتم تا بیایم و به شما وجود آن شیر را اطلاع دهم و برای اینکه برگردم ، آن شیر دوست من که خیلی بهتر و فربه تر از من بود را گرو پیش خود نگه داشت . خرگوش به شیر پیشنهاد می دهد که آن شیر دوم را از سر راه خود بردارد زیرا راه بسته شده و در صورت وجود آن شیر ، دیگر از مستمری خبری نیست .
عذر گفتن خرگوشگفت خرگوش : الامان عذریم هستگر دهد عفو خداوندیت دست
خرگوش گفت که دیر رسیدن من دلیلی داشته اگر مرا از روی بزرگی و سروری عفو کنی .
گفت : چه عذر ای قصور ابلهاناین زمان آیند در پیش شهان ؟مرغ بی وقتی ، سرت باید بُریدعذر احمق را نمی شاید شنیدعذر احمق بتر از جرمش بودعذر نادان ، زهر هر دانش بودعذرت ، ای خرگوش از دانش تهیمن نه خر، گوشم ، که در گوشم نهی
شیر گفت : این کاری که تو کردی اشتباه و کوتاهی بوده که دیر آمدی و چون مانند مرغ بی وقت ( خروس بی محل ) هستی باید سرت را ببرم ، عذر احمقان را نباید شنید زیرا عذرش بدتر از جرمی است که انجام داده ... و من احمق نیستم که گول تو را بخورم .
قصور ابلهان : نمونه ی آشکار کوتاهی و تقصیر ابلهانه مرغ بی وقت یا بی هنگام : مرغ شوم که سرش را باید برید من نه خرگوشم : من غافل نیستم و گول نمی خورم
گفت : ای شه !ناکسی را کس شمارعذر استم دیده ای را گوش دارخاص از بهر زکات جاه خودگمرهی را تو مران از راه خودخرگوش گفت : ای شیر به حرف من گوش بده و کمی به من توجه کن ، زکات جاه و مقام ، توجه و رسیدگی به حال زیر دستان است . بحر، کو آبی به هر جو می دهدهر خسی را بر سر و رو می نهدکم نخواهد گشت دریا زین کرماز کرم دریا نگردد بیش و کم
مانند دریا باش که بر هر خس و جوی آبی کرم دارد و از این کرم و بخشش چیزی از او کم نمی شود . معمولا آب از جوی و رودخانه به دریا می رود اما در اینجا منظور مولانا این است که : دریا منبع آب است و آب جوی هم از ابری است که از بخار دریا پدید می آید .
گفت : دارم من کرم ، بر جای اوجامۀ هر کس بُرم بالای او
شیر گفت : من در جای مناسب کرم و بزرگواری دارم . لباس هر کسی را مناسب قامت او می برم و با هر کسی به مقتضای حالش رفتار می کنم .
گفت : بشنو گر نباشم جای لطفسر نهادم پیش اژدرهای عنف
خرگوش گفت : تو به حرف من گوش کن و اگر مستحق لطف نباشم آن گاه تسلیم اژدهای زور تو خواهم بود .
من به وقت چاشت در راه آمدمبا رفیق خود سوی شاه آمدم با من ، از بهر تو خرگوشی دگرجفت و همره کرده بودند آن نفر
صبح من و رفیق خود به سوی تو می آمدیم . همراه من خرگوش دیگری را هم نخجیران فرستاده بودند. آن نفر : آن گروه ، نخجیران
شیری اندر راه قصد بنده کردقصد هر دو همره آینده کردگفتمش : ما بندۀ شاهنشهیمخواجه تاشانِ کِهِ آن درگهیم
در راه شیری قصد جان ما را کرد . ما به او گفتیم که ما زیر دست ها و بنده های شاهنشاه هستیم .
خواجه تاش : دو نفر که ارباب مشترک دارند – تاش در ترکی به معنای "هم " است . در فارسی ما میگوییم : همکار – همشاگردی
که : کوچک ، زیر دست گفت: شاهنشه که باشد؟ شرم دارپیش من تو یاد هر ناکس میارهم تو را و هم شهت را بر درمگر تو و یارت بگردید از درم
آن شیر گفت : شاهنشاه کیست ؟ جلوی من اسم ناکسان را نیاور . من هم تو را و هم آن شاهت را می درم .
گفتمش : بگذار تا بار دگرروی شه بینم ، برم از تو خبرگفت :همره را گرو نه پیش منور نه قربانی تو اندر کیش من
من هم به او گفتم که بگذار من بار دیگر به پیش شیر بروم و خبر وجود تو را به او بدهم . شیر هم گفت: پس باید به عنوان گرو ، خرگوش دیگر پیش من بماند وگرنه در مذهب من قربان کردن تو مجاز است .
قربان : قربان شده ، قربان شدنی لابه کردیمش بسی ، سودی نکردیار من بستد ، مرا بگذاشت فردیارم از زفتی دو چندان بُد که منهم به لطف و هم به خوبی ، هم به تن
بسیار التماس و زاری کردیم اما راضی نشد و یار من پیش او ماند و من تنها راهی شدم . یار من از نظر درشتی بزرگتر و از هر نظر بهتر از من بود . زفتی : فربهی ، درشتی
بعد از این ، زآن شیر این ره بسته شدحال ما این بود و با تو گفته شداز وظیفه ، بعد از این اومید بُرحق همی گویم تو را و الحق مُر
از این به بعد راه آمدن ما به اینجا توسط این شیر بسته شده و من حقیقت را به تو می گویم و حقیقت تلخ است .
گر وظیفه بایدت ، ره پاک کنهین بیا و دفع آن بی باک کن
اگر این مستمری را باز می خواهی باید راه را از وجود این شیر پاک کنی .