برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

عذر گفتن خرگوش ( بخش بیست و یک )

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۱۲ ق.ظ
سلام به همراهان همیشگی داستان شیر و خرگوش به آنجا رسید که خرگوش دیرتر از وقتی که باید پیش شیر میرفت و خوراک او میشد ، به پیش او رفت و شیر بسیار خشمگین بود . خرگوش از شیر امان می خواهد تا عذر دیر رسیدن خود را بگوید . خرگوش می گوید : ما 2 خرگوش بودیم که در راه رسیدن به شما ، شیر دیگری سر راه ما سبز شد و من به او گفتم که ما باید پیش سلطان برویم و او گفت : سلطان کیست ! و من از او اجازه گرفتم تا بیایم و به شما وجود آن شیر را اطلاع دهم و برای اینکه برگردم ، آن شیر دوست من که خیلی بهتر و فربه تر از من بود را گرو پیش خود نگه داشت . خرگوش به شیر پیشنهاد می دهد که آن شیر دوم را از سر راه خود بردارد زیرا راه بسته شده و در صورت وجود آن شیر ، دیگر از مستمری خبری نیست .  عذر گفتن خرگوشگفت خرگوش : الامان عذریم هستگر دهد عفو خداوندیت دست خرگوش گفت که دیر رسیدن من دلیلی داشته اگر مرا از روی بزرگی و سروری عفو کنی . گفت : چه عذر ای قصور ابلهاناین زمان آیند در پیش شهان ؟مرغ بی وقتی ، سرت باید بُریدعذر احمق را نمی شاید شنیدعذر احمق بتر از جرمش بودعذر نادان ، زهر هر دانش بودعذرت ، ای خرگوش از دانش تهیمن نه خر، گوشم ،  که در گوشم نهی شیر گفت : این کاری که تو کردی اشتباه و کوتاهی بوده که دیر آمدی و چون مانند مرغ بی وقت ( خروس بی محل ) هستی باید سرت را ببرم ، عذر احمقان را نباید شنید زیرا عذرش بدتر از جرمی است که انجام داده ... و من احمق نیستم که گول تو را بخورم . قصور ابلهان : نمونه ی آشکار کوتاهی و تقصیر ابلهانه مرغ بی وقت یا بی هنگام : مرغ شوم که سرش را باید برید من نه خرگوشم : من غافل نیستم و گول نمی خورم گفت : ای شه !ناکسی را کس شمارعذر استم دیده ای را گوش دارخاص از بهر زکات جاه خودگمرهی را تو مران از راه خودخرگوش گفت : ای شیر به حرف من گوش بده و کمی به من توجه کن ، زکات جاه و مقام ، توجه و رسیدگی به حال زیر دستان است . بحر، کو آبی به هر جو می دهدهر خسی را بر سر و رو می نهدکم نخواهد گشت دریا زین کرماز کرم دریا نگردد بیش و کم مانند دریا باش که بر هر خس و جوی آبی کرم دارد و از این کرم و بخشش چیزی از او کم نمی شود . معمولا آب از جوی و رودخانه به دریا می رود اما در اینجا منظور مولانا این است که : دریا منبع آب است و آب جوی هم از ابری است که از بخار دریا پدید می آید . گفت : دارم من کرم ، بر جای اوجامۀ هر کس بُرم بالای او شیر گفت : من در جای مناسب کرم و بزرگواری دارم . لباس هر کسی را مناسب قامت او می برم و با هر کسی به مقتضای حالش رفتار می کنم . گفت : بشنو گر نباشم جای لطفسر نهادم پیش اژدرهای عنف خرگوش گفت : تو به حرف من گوش کن و اگر مستحق لطف نباشم آن گاه تسلیم اژدهای زور تو خواهم بود .  من به وقت چاشت در راه آمدمبا رفیق خود سوی شاه آمدم با من ، از بهر تو خرگوشی دگرجفت و همره کرده بودند آن نفر صبح من و رفیق خود به سوی تو می آمدیم . همراه من خرگوش دیگری را هم نخجیران فرستاده بودند. آن نفر : آن گروه ، نخجیران شیری اندر راه قصد بنده کردقصد هر دو همره آینده کردگفتمش : ما بندۀ شاهنشهیمخواجه تاشانِ کِهِ آن درگهیم در راه شیری قصد جان ما را کرد . ما به او گفتیم که ما زیر دست ها و بنده های شاهنشاه هستیم . خواجه تاش : دو نفر که ارباب مشترک دارند – تاش در ترکی به معنای "هم " است . در فارسی ما میگوییم : همکار – همشاگردی که : کوچک ، زیر دست  گفت:  شاهنشه که باشد؟ شرم دارپیش من تو یاد هر ناکس میارهم تو را و هم شهت را بر درمگر تو و یارت بگردید از درم آن شیر گفت : شاهنشاه کیست ؟ جلوی من اسم ناکسان را نیاور . من هم تو را و هم آن شاهت را می درم . گفتمش : بگذار تا بار دگرروی شه بینم ، برم از تو خبرگفت :همره را گرو نه پیش منور نه قربانی تو اندر کیش من من هم به او گفتم که بگذار من بار دیگر به پیش شیر بروم و خبر وجود تو را به او بدهم . شیر هم گفت: پس باید به عنوان گرو ، خرگوش دیگر پیش من بماند وگرنه در مذهب من قربان کردن تو مجاز است . قربان : قربان شده ، قربان شدنی لابه کردیمش بسی ، سودی نکردیار من بستد ، مرا بگذاشت فردیارم از زفتی دو چندان بُد که منهم به لطف و هم به خوبی ، هم به تن بسیار التماس و زاری کردیم اما راضی نشد و یار من پیش او ماند و من تنها راهی شدم . یار من از نظر درشتی بزرگتر و از هر نظر بهتر از من بود . زفتی : فربهی ، درشتی  بعد از این ، زآن شیر این ره بسته شدحال ما این بود و با تو گفته شداز وظیفه ، بعد از این اومید بُرحق همی گویم تو را و الحق مُر از این به بعد راه آمدن ما به اینجا توسط این شیر بسته شده و من حقیقت را به تو می گویم و حقیقت تلخ است . گر وظیفه بایدت ، ره پاک کنهین بیا و دفع آن بی باک کن اگر این مستمری را باز می خواهی باید راه را از وجود این شیر پاک کنی .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۰/۲۳
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی