مشاهده ی بخش های قبلی
خلاصه ای از داستان : این داستان در مورد شاه جـهـودی است که با مســـــیحیان دشمنی فراوانی داشت و
آنها را به قتل میرساند . در کنار او وزیری مکار بود که به شاه گفت تو با کشتن
مسیحیان به جایی نمی رسی تو گوش و بینی مرا ببر و مرا در میدان شعر در دید عــــام به
پای چــوبه ی دار بــبر و شخصی را بفرست تا واسطه شده و تو از کشتن من منصرف شوی سپـس
مــن به میان مسیــــحیان میروم و می گویم که تو به خاطر مسیحی بودن قصد اعدام مرا داشته
ای و دین آنها را نابود خواهم کرد ...
وزیر به جمع مسیحیان میرود و چنان وانمود می
کند که از پیروان راستین مسیح است و همه ی مردم به او ایمان پیدا میکنند و تمام
حرف های او برای آنان حجت است ...
سپس وزیر شروع به ساخت طوماری می کند که در آن
تومار به هر کدام از 12 قبیله حــرفی میزند و آن را اصل دین می خواند و تمام آن
دستورات با هم ضد و نقیض داشته است ...
و اینک متن این طومار ها ( به علت طولانی بودن به دو قسمت تقسیم کرده ام
) . البــــته احکامی که مولانا شرح داده بیش از 12 حکم است و بسیار متنوع اما در همه
ی آنها در اصل مسائـــــــلی مطــــرح میشود که جزو تعالیم عارفانه است . در هر کدام از طومار
ها ، روی یکی از وجوه این تعلــــیمات تکیـــه شده و وزیر ضمن بیان آن وجه ، وجه مقابل آن
را کوبیده تا مسیحیان را به جان یکدیگر بیندازد ...
تخلیط وزیر در احکام انجیل ( قسمت اول )
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار، دیگر مسلکی
حکم های هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن، ز پایان تا به سر
مشاهده ی بخش های قبلی
خلاصه ای از داستان : این داستان در مورد شاه جـهـودی است که با مســـــیحیان دشمنی فراوانی داشت و
آنها را به قتل میرساند . در کنار او وزیری مکار بود که به شاه گفت تو با کشتن
مسیحیان به جایی نمی رسی تو گوش و بینی مرا ببر و مرا در میدان شعر در دید عــــام به
پای چــوبه ی دار بــبر و شخصی را بفرست تا واسطه شده و تو از کشتن من منصرف شوی سپـس
مــن به میان مسیــــحیان میروم و می گویم که تو به خاطر مسیحی بودن قصد اعدام مرا داشته
ای و دین آنها را نابود خواهم کرد ...
وزیر به جمع مسیحیان میرود و چنان وانمود می
کند که از پیروان راستین مسیح است و همه ی مـردم به او ایمان پیدا میکنند و تمام
حرف های او برای آنان حجت است ...
سپس وزیر شروع به ساخت طوماری می کند که در آن
تومار به هر کدام از 12 قبیله حــرفی میزند و آن را اصل دین می خواند و تمام آن
دستورات با هم ضد و نقیض داشته است ...
و اینک متن این طومار ها ( به علت طولانی بودن به دو قسمت تقسیم کرده ام
) . البــــته احکامی که مولانا شرح داده بیش از 12 حکم است و بسیار متنوع اما در همه
ی آنها در اصل مسائـــــــلی مطــــرح میشود که جزو تعالیم عارفانه است . در هر کدام از طومار
ها ، روی یکی از وجوه این تعلــــیمات تکیـــه شده و وزیر ضمن بیان آن وجه ، وجه مقابل آن
را کوبیده تا مسیحیان را به جان یکدیگر بیندازد ...
تخلیط وزیر در احکام انجیل ( قسمت اول )
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار، دیگر مسلکی
حکم های هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن، ز پایان تا به سر
در این بخش ساخت احکام گوناگون و ضد و نقیض
بودن آنها را بیان می کند .
در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع
"ریاضت" در زبان عرفان به معنی رام
کردن نفس سرکش با عبادت و روگرداندن از هوای نفس و ترک امور این جهانی است .
"جوع" تحمل گرسنگی و اندک خوردن
مطابق دستور و هدایت مرشد است .
"توبه" بدین معنی است که بنده با خدا
پیمان ببندد که گناه را ترک گوید .
"رجوع" نیز یعنی بازگشتن به حق و
اطاعت از فرمان های او .
در یکی گفته:«ریاضت سود نیست
اندر این ره، مخلصی جز جود نیست »
اما در به یکی دیگر گفته ریاضت و جوع بی فایده است و تنها راه نجات را "جود" می داند که
بخشیدن مال است بدون آن که گیرنده نیازمند یا خواستار آن باشد و یا عوض آن را بدهد
.
در یکی گفته که:« جوع و جود تو
شرک باشد از تو با معبود تو
جز توکل ، جز که تسلیم تمام
در غم و راحت همه مکر است و دام »
از آنجا که ریاضت و جوع و جود همه اعمالی است
که به شخص معین نسبت داده می شود ، در حکم اعتقاد به موجودی غیر از پروردگار است و
این شرک حساب میشود .
تکیه بر توکل و تسلیم میکند . یعنی اینکه بنده
با اعتماد به خداوند خود را به او بسپارد و یقین کند کــه پرودگار آنچه را به مصلحت
اوست پیش می آورد و بدیهی است که در این حالت تسلیم ، قضا و حــــکم پروردگار است .
در یکی گفته که:« واجب خدمت است
ورنه اندیشۀ توکل تهمت است»
"خدمت " به معنای خدمت به خلق و بر
آوردن نیازهای اجتماعی دیگران است که طبعا موجب میشـــود که انسان قسمتی از آرزوها و
نیازهای خود را فراموش کند اما کسی که در راه توکل قدم بر میدارد فقـط خود را آسوده
میکند و اگر بگوید مرد خداست تهمتی بر خود بسته است .
در یکی گفته که: «امر و نهی هاست
بهر کردن نیست، شرح عجز ماست
تا که عجز خود ببینیم اندر آن
قدرت او را بدانیم آن زمان»
آنچه امر و نهی شده است برای آن نیست که ما
اجرا کنیم برای آن است که عجر ما نشان داده شود و معلوم شود که ما قادر به انجام
اوامر پروردگار نیستیم . نتیجه ی این امر ازمیان رفتن تکالیف شرعــی و مباح دانستن
کارهای حرام و ناپسند است .
در یکی گفته که:« عجز خود مبین
کفر نعمت کردن است آن عجز، هین !
قدرت خود بین که این قدرت از اوست
قدرت تو ، نعمت او دان که هوست»
خود را نباید عاجز پنداشت قدرتی که پرودگار به
بنده داده نعمت است و اگر بنده خود را ضعیف بپندارد کفر نعمت است .
در یکی گفته: «کزین دو بر گذر
بت بود هر چه بگنجد در نظر»
از عجز و قدرت بگذر که آنچه به نظر تو در آید
بت است .
در یکی گفته: «مکش این شمع را
کین نظر چون شمع آمد ، جمع را
از نظر چون بگذری و از خیال
ُکشته باشی نیم شب شمع وصال»
نظر ، شمع راه وصول به حقیقت است ، این شمع را
نباید خاموش کرد .
در یکی گفته: «بکش، باکی مدار
تا عوض بینی یکی را صد هزار
که ز کشتن، شمع جان افزون شود
لیلی ات از صبر چون مجنون شود
ترک دنیا، هر که کرد از زهد خویش
بیش آید پیش او دنیا ، و بیش »
شمع نظر را خاموش کن و کنار بگذار تا صدهزار
عوض از خدا دریافت کنی و آگاهی غیبی و الهی به تو بدهد . اگر شمع نظر را بکشی شمع
جان نور خواهد داد و آنچه در پی آن هستی ، خود به سوی تو می آید .