متابعت نصاری وزیر را ( بخش پنجم ) : قسمت دوم
جمعه, ۱ آذر ۱۳۸۷، ۰۱:۴۹ ب.ظ
مشاهده ی بخش های قبلی
در ادامه مولانا اشاره به عنایات خداوندی دارد و وارد بحث خواب می شود به نظر او خواب موقعی است که روح از قفس تن جدا شده و فارغ از دنیای مادی می گردد ...
متابعت نصاری وزیر را ( قسمت دوم)
گر هزاران دام باشد هر قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
چون عنایاتت بود با ما مقیم
کی بود بیمی از آن دزد لعیم ؟
مشاهده ی بخش های قبلی
در ادامه مولانا اشاره به عنایات خداوندی دارد و وارد بحث خواب می شود به نظر او خواب موقعی است که روح از قفس تن جدا شده و فارغ از دنیای مادی می گردد ...
متابعت نصاری وزیر را ( قسمت دوم)
گر هزاران دام باشد هر قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
چون عنایاتت بود با ما مقیم
کی بود بیمی از آن دزد لعیم ؟
از اینجا شروع به گفتن عنایات حق می نماید که با عنایات او میتوان بر هر مشکلی فائق آمد . و با عنایات او ترسی از دزد لعیم که همان نفس انسانی است در دل راه نمیدهیم .
{به اعتقاد مولانا عنایت حق در پیر متجلی می شود و با کمک پیر هم میتوان بر نفس چیره شد . }
هر شبی از دام تن، ارواح را
میرهانی، می َکنی الواح را
در آثار صوفیان و سرگذشت عرفای بزرگ از خواب و تاثیر آن در سیر و تکامل شخصیت سالک بسیار سخن رفته و آن را نوعی کشف برای رسیدن به اسرار الهی دانسته اند .
مولانا خواب را آزادی روح از مقیدات زندگی می داند . مولانا تن را قفسی میبیند که در هنگام خواب روح از آن آزاد میشود .
میرهند ارواح هر شب زین قفس
فارغان، نه حاکم و محکوم کس
شب ز زندان بی خبر زندانیان
شب ز دولت بی خبر سلطانیان
نی غم و اندیشۀ سود و زیان
نی خیال این فلان و آن فلان
روح آزاد شده از بند تن نه فرمان میده نه فرمان میپذیره و فارغ از بند های اجتماعی است . زندانی در خواب رنج زندان را احساس نمیکنه و سلاطین هم به موقعیت اجتماعی خود فکر نمی کنند و هیچ کس به فکر سود و زیان نیست .
حال عارف این بود بی خواب هم
گفت ایزد هُمْ رُقُودٌ، زین مرم
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجۀ تقلیب رب
حال عارف همیشه مثل انسانی است که در خواب به سر میبره و از قیود دنیوی و مادی رهاست .
آیه ای که به آن اشاره شده به معنای "خواب بودند " از سوره ی کهف آیه 18 است ( مربوط به حال اصحاب کهف)
مرم : فرار نکن
تقلیب : تکان خوردن
{ما مانند قلمی در دست پروردگار هستیم . }
آن که او پنجه نبیند در رقم
فعل پندارد به جنبش از قلم
کسی که پنجه را در نوشتن نمی بیند می پندارد قلم خودش حرکت میکند اما در نظر انسان آگاه از اسرار الهی هر جنبشی به اراده ی حق است .
شمه ای زین حال عارف وانمود
عقل را هم خواب حسی در ربود
عقل تاب روبه رویی با حقایق الهی را ندارد .
رفته در صحرای بی چون جانشان
روحشان آسوده و ابدانشان
بیان کیفیت خواب : در هنگام خواب جان های خفتگان به صحرای خدا میرود و از هر قیدی آزاد است . هم روح آزاد است هم بدن آنها .
وز صفیری، باز دام اندر کشی
جمله را در داد و در داور کشی
صفیر صدایی است که صیاد برای کشاندن مرغ در دام استفاده میکرده در اینجا هم بازگرداندن ارواح به قالب جسمی با صدای صفیر انجام میشه و دوباره ارواح گرفتار مشکلات و مسائل دنیای مادی میشوند .
چونکه نور صبحدم سر بر زند
کرگس زرین گردون پر زند
فالِقُ الْإِصْباح، اسرافیل وار
جمله را در صورت آرد زان دیار
روحهای منبسط را تن کند
هر تنی را باز آبستن کند
منظور از کرگس زرین گردون خورشید است
شکافنده ی صبحگاهان (پروردگار) جان های خفتگان را به عالم صورت باز میگرداند .
روح منبسط یعنی روح آزاد از قید و بند .
آبستن کردن تن به معنای گرفتن بار روح توسط جسم است .
اسپ جان را می کند عاری ز زین
سر "النوم اخ الموت" است این
لیک بهر آن که روز آیند باز
بر نهد بر پایشان بند دراز
تا که روزش واکشد زان مرغزار
و از چراگاه آردش در زیر بار
اسب جان به معنای تن است . هنگامی که اسب در حال استراحت است زین را از روی آن بر میدارند . به نظر مولانا روح در هنگام خواب تن را را می کند و خود به عالم غیب می پیوندد و عبارت " خواب برادر مرگ است " که یک حدیث است به همین مطلب اشاره می کند . اما در خواب ارتباط بدن و روح کامل قطع نمی شود (تفاوت با مرگ ) و با ریسمان های بلندی این دو به هم متصل هستند که با همان ریسمان ها روح دوباره به جسم کشیده میشود .
کاش چون اصحاب کهف این روح را
حفظ کردی، یا چو کشتی نوح را
تا از این طوفان بیداری و هوش
وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش
در سرنوشت اصحاب کهف سال ها روح آنها از معصیت دور بود و خداوند آنها را حفظ کرد . نوح پیامبر نیز کشتی اش به دست خداوند از گرداب و طوفان نجات پیدا کرد . اشاره به این دو قصه در حقیقت نشان دهنده این است که مومن در پناه خداست .
اگر روح در حفظ حق باشد و به هشیاری باز نگردد ، ضمیر و چشم و گوش انسان از اشتغال به امور این جهان آسوده می مانند .
ای بسی اصحاب کهف اندر جهان
پهلوی تو، پیش تو هست این زمان
یار با او ، غار با او در سرود
مُهر بر چشم است و بر گوشت، چه سود
در کنار شما افراد بسیاری هستند که مانند اصحاب کهف از این جهان فارغ اند و غرقه دریای حق هستند و غار آنها و یاران آنها در نشاط و شادی این پیوند با حق ، سرود می خوانند . اما تو ای بنده نا آگاه نه چشمت آنها را میبیند و نه گوشت سرود آنها را میشنود .
۸۷/۰۹/۰۱