شصت و هشت ساله بود و عمری پله پله تا ملاقات خدا رفته بود.
امشب او به آخرین پله آسمان می رسد.
روز یکشنبه پنجم جمادی الثانی سال 672 ه . / 17 دسامبر 1273 م . هنگامی که روز به پایان رسید ،دو آفتاب در افق قونیه فرو نشست . جسم دردمند و سوزان مولانا سرد شد ،بی آنکه جسم ، او را بمیراند ، و امروز پس از هفتصد و پنجاه سال ، او سرشار از زندگی ، مرا و شما را در این گفتارها و دفترها به هم پیوند می دهد و با من و شما در گفتگوست .
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد /گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر/غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست؟/چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرو رفت و پُر برون نامد/زچاه،یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی،آن طرف بگشا/که های و هوی تو در جو لا مکان باشد
شعر به صورت کامل