کتابی با نام : اسماعیل
شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۰، ۰۳:۴۷ ب.ظ
سلام دوستان عزیز
می خواستم بگم یه کتاب یکی از دوستان برای من ارسال کردند به نام " اسماعیل" اگر دوست دارید از این لینک دانلود کنید
اگه نتونستید ، ایمیلتون رو کامنت خصوصی برای من بذارید تا برای شما هم ارسال کنم .
مقدمه ای که ایشون در نامه ی ارسال شده برای من نوشتند را شاید بهتر باشه شما هم بخونید :
مدت
ها پیش یه روز بعد از ظهر که داشتم تو خیابون قدم میزدم پشت شیشه یه مغازه
یه شبپره رو دیدم که مثل هر شبپره ی دیگه ای می خواست به سمت نور پرواز
کنه اما پشت شیشه گیر کرده بود و دائم به شیشه می خورد کمی این طرف و اون
طرف می رفت و باز به سمت نور حرکت می کرد و باز به شیشه می خورد و ... خوب
اولین حس من این بود که دلم واسش سوخت و از اون به بعد هر وقت شبپره ای رو
دیدم که یه جا پشت یه شیشه گیر کرده کمکش کردم تا راحشو پیدا کنه اما این
موضوع یه فکری رو تو ذهن من شکل داد ، حرکت به سمت نور ، شوق رهایی و آزادی
و نتونستن و نتونستن و خسته شدن و ناامید شدن و دچار حس بیهودگی شدن چیزی
جدیدی نبود و می تونم بگم که حس می کردم من و اون شبپره چقدر به هم شبیه
هستیم ، اما چیزی که جدید بود مفهوم محدودیت بود مفهوم زندان ، اون ممکنه
باشه اما ما نبینیمش ، ممکنه هر روز و هر روز احساس کنیم تو قفسیم اما فکر
کنیم و به خودمون بگیم نه قفسی نیست ، اگر اون شب پره می فهمید چیزی که بین
اون و نور فاصله انداخته چیه می تونست ازش خلاص شه می تونست بره عقب خوب
به دور و بر نگاه کنه و یه شکاف یه گوشه ی شیشه پیدا کنه و فرار کنه اما
این کارو نمی کرد چون هیچ تصوری نداشت که زندانش چه شکلیه چجوریه و حتی نمی
دونست که اصلا زندانی وجود داره ، جلوی خودش هیچ مانعی نمی دید چون اون
مانع برای اون نامرئی بود پس تلاش می کرد و تلاش می کرد و خسته و ناامید
میشد و شک می کرد که اصلا پرواز به سمت نور ممکنه
اینارو گفتم
چون فکر می کنم می تونه مقدمه خوبی باشه واسه این کتاب ، بخونیدش کتاب
خوبیه نمی خوام بگم جواب تمام سوالات توش هست و با خوندنش همه چیزو می
فهمید و همه چیز خوب و قشنگ میشه نه اصلا نمی خوام همچین چیزی بگم اما فقط
شاید کمک کنه که بتونیم به خودمون و به دیگران کمک کنیم که حس بهتری داشته
باشیم ، زندگی و جهان رو بهتر درک کنیم و از خراب کردن همه چی دست برداریم
ممنونم
۹۰/۰۹/۱۲