سلام به همه ی دوستان عزیز
امروز دوست دارم مهمونتون کنم به یک غزل بسیار زیبا از مولانا ،
میتونید این غزل رو با صدای مجتبی عسگری هم بشنوید .
امیدوارم لحظه های خوبی داشته باشید ... و همیشه خونه ی دلتون با امید و عشق روشن باشه ...
هله نومید نباشی که تو را یار براندگرت امروز براند نه که فردات بخوانددر اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جاز پس صبر تو را او به سر صدر نشاندو اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرهاره پنهان بنماید که کس آن راه نداندنه که قصاب به خنجر چو سر میش ببردنَهِلَد کُشته خود را کُشد آن گاه کِشاندچو دَم میش نماند ز دَم خود کُندش پُرتو ببینی دم یزدان به کجا هات رساندبه مثل گفتم این را و اگر نه کرم اونکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاندهمگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشدبدهد هر دو جهان را و دلی را نرمانددل من گِرد جهان گشت و نیابید مثالشبه که ماند ، به که ماند ، به که ماند ، به که ماندهله خاموش که بی گفت از این می همگان رابچشاند ، بچشاند ، بچشاند ، بچشاند