برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

فهرست مطالب با سلام به دوستان عزیز در پی صحبت هایی که در جلسات قبل خواندید ،  بین شیر و نخجیران در مورد کوشش و توکل ، صحبت هایی گفته شد ، در این قسمت هم دوباره نخجیران بر توکل اصرار می کنند و جهد را رد می کنند . آنها اعتقاد دارند که آنچه در ازل توسط خداوند نوشته شده ، همان چیزی است که برای ما مقدر شده و تلاش هیچ تغییری در آن حکم ایجاد نمی کند ...   باز ترجیح نهادن نخجیران  توکل را بر جهد   جمله با وی بانگها برداشتند کان حریصان که سبب ها کاشتند  صد هزار اندر هزار از مرد و زن پس چرا محروم ماندند از زمن؟ بار دیگر نخجیران از بی اثر بودن کوشش سخن می گویند و توکل را درست می شمارند :  کسانی که دنبال سبب و کار و کوشش می روند ، حریصان بی توکل و بی ایمانند . میلیون ها زن و مرد دنبال سبب ( تلاش ) رفتند و از زمانه خیری ندیدند .   صد هزاران قرن ز آغاز جهان همچو اژدرها، گشاده صد دهان اقوام دنیای کهن ( قرن : دوره ، زمان ، مردمان دوره های گذشته ) با حرص و آز ، توکل را رها کردند ، دهان خود را مانند اژدها باز کردند.   مکرها کردند، آن دانا گروه که ز بُن بر کنده شد، زآن مکر، کوه مکرهایی به کار بردند که می توانست کوه را از جا برکند.   کرد وصف مکرهاشان ذو الجلال لتزول منه اقلال الجبال مکرهایی که به فرموده ی پرورگار می توانست قله های کوه ها را به حرکت در آورد .   جز که آن قسمت، که رفت اندر ازل روی ننمود از  شکار و از عمل اما جز آنچه خداوند در ازل خواسته بود از کار آنها و شکار آنها چیزی به دست نیامد .   جمله افتادند از تدبیر و کار ماند  کار و حکم های کردگار تمام مکر های آنان از کار افتاد و آنچه باقی ماند حکمی بود که پروردگار برای آنها داده بود .   کسب، جز نامی مدان، ای نامدار جهد، جز وهمی مپندار، ای عیار تلاش و کوشش فقط حرف و وهم است ای جوانمرد . ( عیار ) در قسمت بعدی داستان کوتاهی در تایید حرف های نخجیران  بیان می شود که نشان دهنده ی این است که تقدیر و از آن جمله مرگ ، چیزی نیست که بتوانیم از آن با تلاش فرار کنیم ....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۸۸ ، ۲۱:۵۵
نازنین جمشیدیان
با سلام به دوستان عزیز در قسمت  قبل دیدیم که نخجیران به شیر گفتند  باید در همه کار توکل کرد و خداوند خود راه درست را به ما نشان می دهد .  در این بخش شیر به بیان دیدگاه خود می پردازد . شیر می گوید که خداوند این دست و پا و .. را در اختیار ما گذاشته تا ما از آنها استفاده کنیم و استفاده ی درست برای رسیدن به حق شکر این نعمت است و اگر از آنها درست استفاده نکنیم دیر یا زود آنها را از دست خواهیم داد ... خیلی جالبه بقیه اش را خودتان بخوانید و قضاوت کنید   ابیات 933 تا 951   ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل   گفت شیر: آری ، ولی ربُ العِباد نردبانی پیش پای ما نهاد پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام با سلام به دوستان عزیز در قسمت  قبل دیدیم که نخجیران به شیر گفتند  باید در همه کار توکل کرد و خداوند خود راه درست را به ما نشان می دهد .  در این بخش شیر به بیان دیدگاه خود می پردازد . شیر می گوید که خداوند این دست و پا و .. را در اختیار ما گذاشته تا ما از آنها استفاده کنیم و استفاده ی درست برای رسیدن به حق شکر این نعمت است و اگر از آنها درست استفاده نکنیم دیر یا زود آنها را از دست خواهیم داد ... خیلی جالبه بقیه اش را خودتان بخوانید و قضاوت کنید   ابیات 933 تا 951   ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل   گفت شیر: آری ، ولی ربُ العِباد نردبانی پیش پای ما نهاد پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام شیر در پاسخ به نخجیران گفت : خداوند پیش پای ما  نردبانی قرار داده است که باید با استفاده از آن پله پله به سوی بام برویم . جبری بودن و توکل محض و اینکه بدون کوشش منتظر نعمت باشند ، خیال باطلی بیش نیست .    پای داری، چون کنی خود را تو لنگ؟ دست داری، چون کنی پنهان تو چنگ؟ در اینجا مولانا مثال زیبایی مطرح می کند ، می گوید : خداوند به تو پا داده چرا خود را لنگ و ناتوان نشان میدهی . خدا به تو دست داده چرا آن را پنهان می کنی .   خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد مولانا  دست و پا را نشانه ای از آن میداند که خداوند می خواهد ما تلاش کنیم . مانند اربابی که به دست نوکرش بیل میدهد و معلوم است که از او کاری انتظار دارد .   دستِ همچون بیل، اشارتهای اوست آخر اندیشی، عبارتهای اوست اگر به هدف نهایی هر چیزی بیاندیشی ، نظر پروردگار برای تو بیان میشود که حکمت آفریدن دست و پا این است که بنده کاری کند .   چون اشارت هاش را بر جان نهی در وفای آن اشارت جان دهی پس اشارتهاش اسرارت دهد بار بر دارد ز تو، کارت دهد اگر بنده دلیل پیدایش دست و پا را اشارت های حق بداند و جان را در راه اجرای فرمان حق بگذارد ، به جایی میرسد که پروردگار او را با اسرار عالم غیب آشنا می کند . و آنچه دیگر انجام میدهد بار ( تکلیف ) نیست ، کار ( فعل پروردگار) است .   حاملی، محمول گرداند تو را قابلی، مقبول گرداند تو را تا هنگامی که بار تکلیف بر روی دوش اوست "حمال" ( حمل کننده ) است اما چون به حق پیوست ، هر جا رود به فعل حق است و او در دست پروردگار "محمول" است . ( حمل می شود)   قابل امر ویی، قایل شوی وصل جویی، بعد از آن واصل شوی تا کنون اجرا کننده و پذیرنده ی امر حق بودی ( قابل ) اما اکنون گوینده ی کلام او می شوی ( قایل ) . تا کنون در جستجوی وصل او بوده ای و اکنون واصل می شوی . مولانا به این مسئله اشاره دارد که تا وقتی حقایق را درنیافتهایم گرفتار تکالیف و ریاضت ها هستیم و بعد از آنکه به وصل رسیدیم دیگر حتی عبادات ظاهری نیز در شمار تکالیف شرعی نیست و هر چه از این انسان سر می زند از حق است .   سعی ، شکر نعمت قدرت بود جبر تو، انکار آن نعمت بود اگر این نعمت های خداوند را ( دست و پا و زبان و ...) در جای خود و در راه رضای حق به کار ببریم ، شکر نعمت کرده ایم  و در غیر این صورت منکر نعمت های او شده ایم . سعی کردن شکر این نعمت هاست و اعتقاد به جبر و به کار نبردن این قدرت ها ، کفران نعمت است .     شکر قدرت ، نعمتت افزون کند جبر ، نعمت از کفت بیرون کند شکر ، باعث بیشتر شدن این نعمت می شود و کفر، این نعمت را از تو میگیرد .   جبر تو خفتن بود، در ره مخسب تا نبینی آن در و درگه، مخسب به دنبال حقیقت باش  و در این راه  سعی کن و به خواب مرو.   هان ! مخسب، ای کاهل بی اعتبار جز به زیر آن درخت میوه دار تا که شاخ افشان کند، هر لحظه باد بر سر خفته بریزد، نقل و زاد مولانا به کسی که قبل از رسیدن به درگاه حق ، قصد خوابیدن در راه دارد ، کاهل می گوید . باید در راه حرکت کنی و وقتی به آن درخت میوه دار ( وصل ) رسیدی در زیر آن میتوانی بخوابی و هر لحظه باد باعث می شود تا میوه های آن بر تو فرو ریزد .   جبر و خفتن، در میان ره زنان مرغ بی هنگام، کی یابد امان؟ اعتقاد به جبر مانند خوابیدن در میان راهزنان است . این فرد مانند خروسی است که  بی هنگام می خواند و باید سر او را برید .   ور اشارت هاش را بینی زنی مرد پنداری ، و چون بینی، زنی اگر اشارت های حق را خوار ببینی ( بینی زنی ) ، دیگر مرد نیستی .   این قدر عقلی که داری، گم شود سَر، که عقل از وی بپرد، دُم شود همین قدر عقلی هم که داری از دست میدهی . سر بی عقل هم دیگر سر نیست مانند دم است .   زآنکه بی شکری بود، شوم و شنار میبرد بی شکر را، در قعر نار زیرا شکر نکردن شوم و شرم آور ( شنار) است . و ناشکر را به جهنم میکشاند .   گر توکل میکنی، در کار کن کشت کن، پس تکیه بر جبار کن پس در کار توکل کن . به جهد  هم توجه کن ... اول در زمین  کشت کن سپس توکل کن بر خداوند .   خب جالب بود مگه نه ؟حالا وقتی آدم این قسمت و قسمت قبل را می خونه ، بیشتر به این نکته میرسه که این دو گروه هر دو یه چیزهای درستی میگن و مهم ایجاد تعادل بین این دو است . واقعا گاهی در زندگی انسان تلاش نیاز است و بعد از انجام تلاش ، ما دیگر برای به دست آمدن نتیجه ی مطلوب باید توکل کنیم . در جایی هم از همان ابتدا کاری از دست ما بر نمیاد و مجبوریم از همان ابتدا توکل کنیم . ولی اینجا باید به این نکته هم توجه کرد که توکل هم کار آسانی نیست . گاهی ما میگوییم توکل به خدا ، اما هنوز دلهره داریم ... هنوز نگران نتیجه ایم ... این توکل واقعی نیست ... توکل یعنی اینکه مطمئن باشی اون چیزی که خدا برات رقم میزنه بهترینه .... خیلی سخته .... فکر میکنی توی شرایط بد زندگیت می تونی توکل واقعی بکنی ؟ البته بعد از تلاش التماس دعا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۲۰:۱۰
نازنین جمشیدیان
قسمت های قبل داستان شیر و نخجیران با سلام به دوستان عزیز در داستانی که در حال پیگیری آن هستیم دو دیدگاه نخجیران و شیر  بیان می شود  .نخجیران توکل را برتر می دانند و شیر جهد را .  جالب اینجاست که در دو حالت ، هم حسن توکل و هم عیوب توکل ، هم حسن جهد هم عیب جهد را بیان می کند . مولانا به نظر من سعی دارد تا شما میان این دو موضوع خود بهترین ها را دستچین کنید ...  در پاسخ به شیر ، نخجیران می گویند: ابیات 919 تا 932    ترجیح  نهادن نخجیران توکل را بر اجتهاد   قوم گفتندش که: کسب، از ضعف خلق لقمۀ تزویر دان، بر قدر حلق آن کس که می گوید من جهد می کنم این واقعیت نیست و ریا است ، زیرا لقمه دهنده ی اصلی خداست .   نیست کسبی از توکل خوب تر چیست از تسلیم خود محبوب تر؟ بهتر از توکل چیزی یافت نمی شود .   بس گریزند از بلا، سوی بلا بس جهند از مار، سوی اژدها انسان ها وقتی تلاش می کنند فکر می کنند دچار بلا شده اند ، اما در بلای دیگری می افتند . مانند اینکه از مار به اژدها پناه برند .   حیله کرد انسان و، حیله اش، دام بود آنکه جان پنداشت، خون آشام بود انسانی که تلاش می کند از دیدگاه نخجیران انسانی است که می خواهد بر خلاف خواست خدا حرکت کند  ، آن تلاش برای خود او دامی می شود و آنچه قرار است جانش دهد زندگی او را میگیرد .   در ببست و، دشمن اندر خانه بود حیلۀ فرعون زین افسانه بود صد هزاران طفل کشت آن کینه کش و آنکه او میجست، اندر خانه اش مثالی که می زند مثال فرعون است  ، او تلاش کرد با کشتن نوزادان خود را نجات دهد اما دشمن در خانه ی خودش بود !   دیدۀ ما چون بسی علت در اوست رو فنا کن دید خود، در دید دوست ابزار مادی که ما داریم ( چشم ) ، بسیار مشکل دار است و ظاهر بین و از عمق جریانات آگاه نیست ، پس بهتر است بگذاریم خداوند برای ما تصمیم بگیرد ، زیرا او بر عمق جریانات واقف است .   دید ما را، دید او، نعم العوض یابی اندر دید او کل غرض خود را کنار بکش و بگذار خداوند برای تو تصمیم بگیرد . این بهترین عمل است .  اگر این کار را کردی به کل خواسته هایت می رسی .   طفل، تا گیرا و، تا پویا نبود مرکبش جز گردن  بابا نبود بچه ای که راه نمی رود بر دوش بابا سوار است و راحت . پس انسان هم اگر بخواهد راحت باشد و در گرفتاری ها دچار نشود بهتر است خود را فاعل نداند ، در غیر این صورت باید خود مشکلاتش را حل کند .   چون فضولی کرد و، دست و پا نمود در عنا افتاد و، در کور و کبود فضولی کردن : خودنمایی کردن . این بچه وقتی بزرگ شد آن موقع دچار سختی می شود  و در مشکلات می افتد .   جانهای خلق، پیش از دست و پا می پریدند از وفا اندر  صفا حالت ما انسان ها هم همینطور بوده تا وقتی در عالم ارواح بودیم و جسمی نداشتیم ، محبت و پیمانی که با خدا بسته بودیم ، ما  را در عالم پاکی سیر میداد .   چون به امر، اهْبِطُوا، بندی شدند حبس خشم و حرص و خرسندی شدند اهبطو : به زمین آمدن . بعد از اینکه آدم و هوا گناه کردند و به زمین آمدند ( دور شدن از توکل به خداوند ) و اسیر دنیای مادی شدند ، گرفتار این صفات شدند : خشم و آز و خوبی و بدی و درستی و نادرستی همه عوارض آمدن به زمین بود .   ما عیال حضرتیم و شیر خواه گفت الخلقُ عیال للإله در اینجا نخجیران مانند شیر که از حدیث استفاده کرد ، حدیثی بیان می کنند (الخلقُ عیال للإله ) عیال یعنی نان خور ، کسی که سیر کردن شکمش به عهده ی مرد بوده ( زن – فرزند – خدمتکار ، در حال حاضر به معنی همسر است !  ) انسان ها عیال خداوند هستند ( شکم انسان ها را خدا سیر می کند ) نخجیران می گویند بر اساس این حدیث نیازی به جهد نیست .   آن که او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهد پس خداوندی که باران از آسمان می دهد می تواند از رحمت به  ما هم نان دهد . برای من که خیلی جالبه که مولانا از دو دیدگاه به زیبایی سخن میگه به صورتی که گاهی انسان نمی تونه تشخیص بده که مولانا خود چه نظریه ای را قبول داره .. من فکر می کنم که این چیزهایی که در مورد جبر امروز گفته شد ، قابل تامل هست.  فکر می کنم مولانا از گفتن بدی ها و خوبی های هر دو دیدگاه خواسته ما را به یک حد تعادل برسونه  .  در قسمت بعدی هم در مورد نظر شیر ، در مورد جهد می خوانیم که اون هم خیلی زیباست ... پس منتظر ادامه باشید .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۵۹
نازنین جمشیدیان
دوستان عزیز اگر مایل هستید خبرنامه ی این وبلاگ برای شما ارسال شده و از به روز شدن مطالب با خبر شوید لطفا در خبرنامه با استفاده از لینک موجود در ستون سمت چپ ،  عضو شوید .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۸۸ ، ۰۵:۵۰
نازنین جمشیدیان