برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل (بخش ششم )

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۱۰ ب.ظ
با سلام به دوستان عزیز در قسمت  قبل دیدیم که نخجیران به شیر گفتند  باید در همه کار توکل کرد و خداوند خود راه درست را به ما نشان می دهد .  در این بخش شیر به بیان دیدگاه خود می پردازد . شیر می گوید که خداوند این دست و پا و .. را در اختیار ما گذاشته تا ما از آنها استفاده کنیم و استفاده ی درست برای رسیدن به حق شکر این نعمت است و اگر از آنها درست استفاده نکنیم دیر یا زود آنها را از دست خواهیم داد ... خیلی جالبه بقیه اش را خودتان بخوانید و قضاوت کنید   ابیات 933 تا 951   ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل   گفت شیر: آری ، ولی ربُ العِباد نردبانی پیش پای ما نهاد پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام با سلام به دوستان عزیز در قسمت  قبل دیدیم که نخجیران به شیر گفتند  باید در همه کار توکل کرد و خداوند خود راه درست را به ما نشان می دهد .  در این بخش شیر به بیان دیدگاه خود می پردازد . شیر می گوید که خداوند این دست و پا و .. را در اختیار ما گذاشته تا ما از آنها استفاده کنیم و استفاده ی درست برای رسیدن به حق شکر این نعمت است و اگر از آنها درست استفاده نکنیم دیر یا زود آنها را از دست خواهیم داد ... خیلی جالبه بقیه اش را خودتان بخوانید و قضاوت کنید   ابیات 933 تا 951   ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل   گفت شیر: آری ، ولی ربُ العِباد نردبانی پیش پای ما نهاد پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام شیر در پاسخ به نخجیران گفت : خداوند پیش پای ما  نردبانی قرار داده است که باید با استفاده از آن پله پله به سوی بام برویم . جبری بودن و توکل محض و اینکه بدون کوشش منتظر نعمت باشند ، خیال باطلی بیش نیست .    پای داری، چون کنی خود را تو لنگ؟ دست داری، چون کنی پنهان تو چنگ؟ در اینجا مولانا مثال زیبایی مطرح می کند ، می گوید : خداوند به تو پا داده چرا خود را لنگ و ناتوان نشان میدهی . خدا به تو دست داده چرا آن را پنهان می کنی .   خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد مولانا  دست و پا را نشانه ای از آن میداند که خداوند می خواهد ما تلاش کنیم . مانند اربابی که به دست نوکرش بیل میدهد و معلوم است که از او کاری انتظار دارد .   دستِ همچون بیل، اشارتهای اوست آخر اندیشی، عبارتهای اوست اگر به هدف نهایی هر چیزی بیاندیشی ، نظر پروردگار برای تو بیان میشود که حکمت آفریدن دست و پا این است که بنده کاری کند .   چون اشارت هاش را بر جان نهی در وفای آن اشارت جان دهی پس اشارتهاش اسرارت دهد بار بر دارد ز تو، کارت دهد اگر بنده دلیل پیدایش دست و پا را اشارت های حق بداند و جان را در راه اجرای فرمان حق بگذارد ، به جایی میرسد که پروردگار او را با اسرار عالم غیب آشنا می کند . و آنچه دیگر انجام میدهد بار ( تکلیف ) نیست ، کار ( فعل پروردگار) است .   حاملی، محمول گرداند تو را قابلی، مقبول گرداند تو را تا هنگامی که بار تکلیف بر روی دوش اوست "حمال" ( حمل کننده ) است اما چون به حق پیوست ، هر جا رود به فعل حق است و او در دست پروردگار "محمول" است . ( حمل می شود)   قابل امر ویی، قایل شوی وصل جویی، بعد از آن واصل شوی تا کنون اجرا کننده و پذیرنده ی امر حق بودی ( قابل ) اما اکنون گوینده ی کلام او می شوی ( قایل ) . تا کنون در جستجوی وصل او بوده ای و اکنون واصل می شوی . مولانا به این مسئله اشاره دارد که تا وقتی حقایق را درنیافتهایم گرفتار تکالیف و ریاضت ها هستیم و بعد از آنکه به وصل رسیدیم دیگر حتی عبادات ظاهری نیز در شمار تکالیف شرعی نیست و هر چه از این انسان سر می زند از حق است .   سعی ، شکر نعمت قدرت بود جبر تو، انکار آن نعمت بود اگر این نعمت های خداوند را ( دست و پا و زبان و ...) در جای خود و در راه رضای حق به کار ببریم ، شکر نعمت کرده ایم  و در غیر این صورت منکر نعمت های او شده ایم . سعی کردن شکر این نعمت هاست و اعتقاد به جبر و به کار نبردن این قدرت ها ، کفران نعمت است .     شکر قدرت ، نعمتت افزون کند جبر ، نعمت از کفت بیرون کند شکر ، باعث بیشتر شدن این نعمت می شود و کفر، این نعمت را از تو میگیرد .   جبر تو خفتن بود، در ره مخسب تا نبینی آن در و درگه، مخسب به دنبال حقیقت باش  و در این راه  سعی کن و به خواب مرو.   هان ! مخسب، ای کاهل بی اعتبار جز به زیر آن درخت میوه دار تا که شاخ افشان کند، هر لحظه باد بر سر خفته بریزد، نقل و زاد مولانا به کسی که قبل از رسیدن به درگاه حق ، قصد خوابیدن در راه دارد ، کاهل می گوید . باید در راه حرکت کنی و وقتی به آن درخت میوه دار ( وصل ) رسیدی در زیر آن میتوانی بخوابی و هر لحظه باد باعث می شود تا میوه های آن بر تو فرو ریزد .   جبر و خفتن، در میان ره زنان مرغ بی هنگام، کی یابد امان؟ اعتقاد به جبر مانند خوابیدن در میان راهزنان است . این فرد مانند خروسی است که  بی هنگام می خواند و باید سر او را برید .   ور اشارت هاش را بینی زنی مرد پنداری ، و چون بینی، زنی اگر اشارت های حق را خوار ببینی ( بینی زنی ) ، دیگر مرد نیستی .   این قدر عقلی که داری، گم شود سَر، که عقل از وی بپرد، دُم شود همین قدر عقلی هم که داری از دست میدهی . سر بی عقل هم دیگر سر نیست مانند دم است .   زآنکه بی شکری بود، شوم و شنار میبرد بی شکر را، در قعر نار زیرا شکر نکردن شوم و شرم آور ( شنار) است . و ناشکر را به جهنم میکشاند .   گر توکل میکنی، در کار کن کشت کن، پس تکیه بر جبار کن پس در کار توکل کن . به جهد  هم توجه کن ... اول در زمین  کشت کن سپس توکل کن بر خداوند .   خب جالب بود مگه نه ؟حالا وقتی آدم این قسمت و قسمت قبل را می خونه ، بیشتر به این نکته میرسه که این دو گروه هر دو یه چیزهای درستی میگن و مهم ایجاد تعادل بین این دو است . واقعا گاهی در زندگی انسان تلاش نیاز است و بعد از انجام تلاش ، ما دیگر برای به دست آمدن نتیجه ی مطلوب باید توکل کنیم . در جایی هم از همان ابتدا کاری از دست ما بر نمیاد و مجبوریم از همان ابتدا توکل کنیم . ولی اینجا باید به این نکته هم توجه کرد که توکل هم کار آسانی نیست . گاهی ما میگوییم توکل به خدا ، اما هنوز دلهره داریم ... هنوز نگران نتیجه ایم ... این توکل واقعی نیست ... توکل یعنی اینکه مطمئن باشی اون چیزی که خدا برات رقم میزنه بهترینه .... خیلی سخته .... فکر میکنی توی شرایط بد زندگیت می تونی توکل واقعی بکنی ؟ البته بعد از تلاش التماس دعا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۵/۱۹
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی