مولانا جلالالدین محمد بلخی در 5 جمادی الاآخر سال 672 ( 17 دسامبر - 26 آذر ) در قونیه وفات یافت که به سبب پیوستن مولانا به معشوق خود ، شب عُرس نامیده شد ."شب عرس مولانا" در فرهنگ مردم آناتولى که از بیش از هفت قرن قبل پذیراى این عارف مهاجر شده اند، به شب رجعت او به سوى معبود و معشوقش اطلاق مى شود و با آیین هایى که از هفت قرن پیش همه ساله به طور مداوم در کنار تربت او برگزار مى شود، همراه است. در شب عرس مولانا در قونیه مراسمی در قالب عزا و نوحه و ماتم دیده نمی شود بلکه آنها شب عرس را در همان واژه شب عروسی می پندارند و بر این باورند که عارف در چنین شبی به وصال معشوق خود می رسد بنابراین نباید برای او به سوگ نشست .
ز خاک من اگر گندم برآیداز آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گرددتنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارتتو را خرپُشتهام رقصان نماید ( خرپشته : برآمدگی زمین به گونه ی پشت ماهی ، گورها را بدین شکل میساختند)
میا بیدف به گور من برادرکه در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته ( زنخ بربسته : بستن چانه ی مرده قبل از گذاشتن در گور ) دهان افیون و نقل یار خاید
بِدَرّی زان کفن بر سینه بندیخراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستانز هر کاری به لابُد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدهستهمان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستیّ و اصل من می عشقبگو از می بجز مستی چه آید؟
به برجِ روحِ شمس الدّین تبریزبپرّد روح من یک دم نپایداگر دوست داریداین شعر را با صدای شهرام ناظری بشنوید اینجا کلیک کنید . اگر دوست دارید نمای داخلی مقبره ی مولانا را ببینید اینجا کلیک کنید .