این چند روزه به خاطر مسائلی فکر می کنم تعریفم از عشق کامل تر شده ! برای همین توی قسمت نظر خودم جمله ای اضافه کردم که فکر کنم از همه اش مهمتره !! مرسی از شما که درس عشق دادی .... فاصله دارم تا عشق ... اون عشقی که اینجا نوشتم ... بقیه همه دوست داشتنه ..که البته اون هم زیبا و دوست داشتنیه و... پرسید یکی که عاشقی چیستگفتم که چو ما شوی بدانی ...
سلام به دوستان عزیزم ... بالاخره این فرصت فراهم شد تا وقت بزارم و به یه نتیجه کلی برسیم با هم ... راستش به نظر من خیلی سخته یک تعریف کلی از عشق داد چون هر کسی از زاویه ای خاص به این موضوع نگاه می کنه .. حتی بعضی این موضوع را خوب می دانند و برخی بد ! اول صحبت های شما :
ابن عربی می گوید:" از عشق هیچ تعریف ذاتی که بدان شناخته شود ، ممکن نیست و تصور ناپذیر است ، اما با حدود رسمی و لفظی می توان آن را تعریف کرد ، همین و بس. هر کس که عشق را تعریف کند ، آن را نشناخته است و هر کس که آن را ننوشیده و نچشیده باشد ، عشق را نشناخته است. آن کس که می گوید من از عشق سیراب شدم ، آن را نشناخته است. عشق ، نوشیدن بی سیراب شدن است."عشق را نشاید تعریف کرد بلکه عشق را بایست لمس نمود . عشق توی هرکسی مثل اثر انگشت دلش میمونه!در برابر عشق باید خاموش بود و سکوت کرد.به نظرم عشق یه پدیده است . نه یه دستاورد. یه توانایی بالفعل دراومده است برای اوج گرفتنبرا هر چیزی که انسان و از حیوانیتش بکنه و به آدمیتش برسونه. در حقیقت فهم یا احساس ما از عشق ، با بالاتر رفتن ظرفیت های وجودی ماکاملتر میشه و هر تعریفی که از عشق داریم مثل یه پله از نردبانی است که ما را بالاتر می برد و این راهی است که پایانی ندارد . دارای درجه بندی و سلسله مراتبهعشق در درون آگاهی, عشق است . عشق، خنده ای دور در اعماق روح - عشق، تو را هوشیار می کند.عشق به وسعت خداست شاید، همانطور که نمیشود خدا را آن طور که هست تعریف کرد عشق را هم نمیشود ولی میشود نشانههایش را در دل حس کرد. عشق قسمتی از خداست که توی وجود ما به وام گذاشته شده و هرکی بتونه هرچه بیشتر اون رو استخراج کنه بیشتر میتونه خدایی بشه . کافیه اون رو به خدا نشون بدی و تو رابطه خدا رو شاهد بگیری اگر عشق باشه مایه افتخار هست جلوی خدا ولی اگر جلوی خدا خجالت زده بشی بهش شک کن که شاید ناخالصی داشته باشه!توی عشق باید خدا رو شاهد دید برای سنجش پاکیش . بهترین و شیرین ترین چیزی که در زندگی هر انسانی وجود داره عشق اونه که باعث می شه عاشق خودش بشه و عاشق دنیا بشه و با همه چیز مهربون باشه . در آن انسان بقدری مجذوب کسی غیر از خود شده است که دیگر به نفع خویش نمی اندیشد . عشق اون حسیه که خیلی دوسش داری دلت میخواد ادامه پیدا کنه هی ته دلت برای خودت با داشتن اون حس خوشحال باشی . عشق بالاترین احساس آدمیست که اگر آن را درک کنی دیگر هیچ چیز برای تو لذت ندارد به جز لحظه ای کنار یار بودن حتی اگر به تو ناسزا هم بگوید برایت زیباست و در دل به خود میگویی : اگر با من نبودش هیچ میلی/ چرا جام مرا بشکست لیلیوعشق بسیار ساده است : عاشقی یعنی هر چه او گفت.. و او کسی ست که خود میگوید: هرچه او گفت..گفتنی نیست...فقط چشیدنی ست!عشقِ ـشهپری است که خدا به انسان داده تا با آن به نزد او بپردو این هم یک نظر متفاوت : باید عرض کنم عشق یک احساس (اکثراً) مطلوب است که عاشق بی چاره به آن معتاد شده است !عاشق کسی در مایه های دیوانه است که تصور می کند راز خلقت را کشف نموده است و اگر به معشوقش برسد جهان را از نو خواهند ساخت ! ولی بعداً متوجه می شوند که زحمت کشیده و همه چیز را خراب فرموده اند ! لذا سعی می کنند با فرار از همدیگر از افزایش خسران و زیان "جلوگیری" نمایند ولی به قول ما ترک ها " آمّــــــــا " دیگه کار از کار گذشته و قضیه به جاهای باریک رسیده ! پس اینهایی که عاشق ها می گن همش شعره !"شنونده باید عاقل باشد " شما چرا باور می کنید؟عقل از همه چی بهتره - اگه یکی گفت : " عشق بهتر از عقله " بشنو ولی باور نکن .و خودم : فکر می کنم عشق یعنی احساسی که به خاطرش حاضری از همه چیز بگذری ... و این ، یعنی نهایت عشق و برای من این عشق حقیقی در پروردگار تجلی پیدا می کنه و هیچ کس به اندازه ی خداوند در نظر من شایسته ی این احساس نیست . عشق یک احساس ناب و غیر قابل تعریف و به قول دوستان چشیدنی ... برای رسیدن به حقیقت زندگی باید نیروی عشق به کمک انسان بیاد .. ممکنه از چیزهای کوچیک شروع بشه اما نباید به همون جزئیات ختم بشه عشق باید رشد کنه باید از پله های این نردبام رفت و نباید به پله ای چسبید .. خودم هم نمی دونم اون بالاها چیه اما مشتاقانه دوست دارم از پله ها عبور کنم ... البته فکر می کنم رسیدنی در کار نباشه ... رفتن و رفتن ...راستی عشق زمینی هم جزء همون پله های رسیدن به معشوق ازلی و ابدی است ... حتما نیازه ... بدون اون نمیشه به بالا رسید ... و در مورد سوال های هبوط عزیز : 1- انسان برای چه عاشق می شود ؟!چون به نظرم عشق واقعی باعث میشه انسان عاشق خدا بشه و با همه چیز مهربون باشه . کلا به نظرم حس زیبایی است ... و این حس در ذات آدمی است ... 2- علت نایاب بودن عشق حقیقی چیست ؟!چون به نظر من آگاهی در این مورد خیلی کمه و سختی ها زیادی باید کشید برای رسیدن بهش ... 3- عقل در عشق چه نقشی بازی می کند ؟پله های اولیه عشق را به نظر من باید با عقل طی کرد ولی بعد رها باید بشه چون تا یه جایی با عقل میشه رفت و بعد دیگه به کار نمیاد . 4- علل نافرجامی عشقهای امروزین چیست ؟ ( که می تواند مرتبط با سوال 2 باشد)بدون آگاهی ... شاید اصلا عشق نیست . 5- قابلیت ها و توانایی های عشق کدامند ؟بالا رفتن و رفتن و رفتن و ... جایی که دیگر "من " نباشه ... بدون عشق نمیشه به حقیقت رسید ...
من نمی دونم چقدر از حرفام درسته .. اینها فقط احساسات درونیم بود و اون دسته از دوستانی که پرسیدن چرا در مورد عشق پرسیدی و .... باید بگم که مولانا اولین درسش عشقه .