همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد ....
يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۸۹، ۰۶:۲۵ ب.ظ
سلام به دوستان عزیز
با غزل زیبایی از مولانا در خدمت شما هستم ...
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامدسر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامدچه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد؟
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامدز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد؟دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامدخردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامدچو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامدچو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد؟برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد
۸۹/۰۸/۰۲