برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

بخش های پیشین داستان بازرگان و طوطی محبوس او باز گفتن بازرگان با طوطی ، آنچه دید از طوطیان هندوستان 1687 پادشاه جسمهاستصاحب دل شاه دلهای شماست فرعِ دید آمد عمل ، بی هیچ شکپس نباشد مردم الا مردمک من تمام این نیارم گفت ، از آنمنع می آید ز صاحب مرکزان پیر بر دل های سالکان فرمان میراند و چون اعمال ما فرع دید و بصیرت ماست ، پیر بر اعمال ظاهری ما نیز اثر میگذارد . مردمک چشم با همه ی کوچکی مرکز بینایی است . مردان کامل و صاحب دلان هم در میان ما ظاهری کوچک  چون مردمک دارند اما دید ما بسته به وجود و تاثبر آنهاست و اعمال ما خواهی نخواهی از آنها متاثر است . و مولانا به این مسئله اشاره می کند که بیشتر از این اجازه ی صحبت در این امر را ندارد . چون فراموشی خلق و یادشان با وی است و او رسد فریادشان ،  صد هزاران نیک و بد را آن بَهیمی کند هر شب ز دلهاشان تهی روز دلها را از آن پر می کندآن صدفها را پر از در می کندآن همه اندیشۀ پیشانهامی شناسند از هدایت جانهاپیشه و فرهنگ تو آید به توتا در اسباب بگشاید به توپیشۀ زرگر به آهنگر نشدخوی این خوش خو بدان منکر نشدپیشه ها و خلقها همچون جهاز ( جهیز ) سوی خصم آیند روز رستخیزپیشه ها و خُلق ها از بعد خوابواپس آید هم به خصم خود شتاب پیشه ها و اندیشه ها در وقت صبحهم بدانجا شد که بود آن حُسن و قبح چون کبوترهای پیک از شهرهاسوی شهر خویش آرد بهرها این که چیزی در خاطر بنده بماند یا از یادش برود ، مستقیم یا به واسطه ی مردان کامل  ، در دست خداست . بهی : روشن ، صفت پروردگار است . پیشان ها : آغازها ، گذشته های دور . پیشه و فرهنگ تو : شغل و معلومات کلی تو ، هر چه میدانی . جهاز : کشتی جنگی  . خصم : حریف یا کسی که باید با چیزی برخورد یا مقابله کند . در این ابیات مولانا خواب را به عنوان مثالی از فراموشی همه چیز به اراده ی حق مطرح می کند . شب هر نیک و بدی از یاد می رود و باز صبح ، مروارید اندیشه ها به صدف دل ها باز می گردد . شغل و آگاهی هر کس به سوی او می شتابد ، مانند کشتی جنگی که به سوی حریف می رود . حسن و قبح : مانند نیک و بد به طور کلی یعنی امور گوناگون . هر نیک و بدی به جای خود باز می گردد . اگر بپرسید :چگونه ؟ مولانا پاسخ می دهد که : درست مانند کبوتر نامه بر که راهش را مطالق عادت طی می کند و به شهر خویش باز می گردد .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۰ ، ۰۷:۵۸
نازنین جمشیدیان
سلام به همه ی همراهان همیشگی ام شهریور ماه سال 1387 کار روی این وبلاگ رو شروع کردم . نمی دونم این وبلاگ چقدر تونسته برای دیگران مفید باشه اما برای خودم خیلی مهم و خوب بوده چون از طریق اون دوست های خوبی پیدا کردم که در دنیای حقیقی پیدا کردنشون ممکن نبود . 2سال پیش یک پست زدم و اسم دوستانی که توی 1 سال اول فعالیت وبلاگ پیدا کردم رو توش نوشتم امسال یه سری زدم به اون جدول تا ببینم چه اتفاقی برای دوستام افتاده ... درسته دوستانی رو گم کردم اما دوستان جدید خوبی هم پیدا کردم . دوست دارم روزی بتونم همه ی شما را در اصفهان مهمان کنم و دور هم باشیم و دوستی هامون از مجازی خارج بشه ... دو سال پیش 27 نفر از دوستانم رو معرفی کردم ... بعضی از اونها هنوز جزو دوستانم هستند ولی متاسفانه وبلاگ هاشون از رفتن بازمودنده ، البته با خیلی از شما هنوز خدا رو شکر در ارتباطم ولی بعضی هاتون رو متاسفانه گم کردم .... و دوست هایی که هنوز هستند و امیدوارم همیشه باشند : معرفت : دوست عزیزم آقای عمرانی که سال هاست افتخار آشنایی باهاشون رو دارم ... جالبه که آشنایی ما با کلاس "آشنایی با تخته فولاد و اصفهان شناسی" شروع شد و همیشه از وجودشون بهره بردم . حرفهای پشت فرمون : پیدای عزیز که نوشته هاش از سیاست هست تا عشق .... روزگار شرق : جناب سوداگران عزیز که 2 خط مینویسه اما اندازه ی یک کتاب همیشه ذهن منو درگیر میکنه ...  یادداشتهای یک معلم : جناب عطری عزیز که همیشه با نوشتن داستان های جالب و نتیجه گیری های  جالب تر من رو به فکر کردن واداشتند . کارشناسی سنجش وارزشیابی ناحیه 4 اصفهان : همکار عزیز آقای رحیمی که مقاله های بسیار مفیدی در باب حرفه ی ما جمع آوری می کنند . نسیم سحرگاه دماوند در لابلای شقایق ها : جناب طیبی عزیز که همیشه راهنمای من بودند . دغدغه های یه مَرد  : دوست عزیز که از دلتنگی هاش و دغدغه هاش مینویسه و یادمون میاره که  همیشه باید مواظب داشته هامون باشیم . نیاز : دوست عزیزم که همیشه بهم یاد آوری میکنه که به یادمه و لبخند را روی لبهای من میشونه و با نکته های ریزی که یاد آوری میکنه همیشه سعی میکنه این راه مه آلود را برامون روشن کنه . شعری در قلمرو احساس  : دوست با احساسم جناب یزلانی که همیشه با اشعارشون حس لطیفی رو بهم منتقل کردند . عاشقانه های قطره  : قطره ی عزیز که عشق رو با خوندن نوشته هاش تجربه می کنم و همیشه دوست داشتم به حس اون برسم . من در پی خویشم : سمانه ی عزیز که دل نوشت هاش همیشه به دلم میشینه . روز نوشته های من : خانم معلم دوست عزیزم که همیشه دوست دارم نوشته هاشو تا آخر بخونم چون درد دل من هم هست ... آقا اجازه ؟ : آقای پاپایی که همیشه میشه جدیدترین اخبار آموزش پرورش و... را اونجا پیدا کرد و گاهی هم شعرهای خیلی قشنگی میزارن که فضای وبلاگ رو عوض میکنه  ... گفت و گو : دوست عزیزم آقای بیژن که ساده مینویسه اما از دل و کلی حرف توشه . مختصر و مفید ... اشعار عرفانی،نصایح و حکایات بزرگان  : آقای هادی هم که از اسم وبلاگش پیداست و به قول خودش بخون و برو بالا ... داستان و حکایت : پر از حکایت های آموزنده و دلنشین . پچپچه های یک روانی : دوست شاد و عزیزم که همیشه با خوندن وبلاگش لبخند بر روی لبم میشینه . گلبن : آقای تقی نژاد عزیز که همیشه از خوندن اشعارشون لذت میبرم . دفتر دانایی : آقای صفوی عزیز که از مقاله هاشون همیشه استفاده بردم .  آب و آتش : نوشینه ی عزیز که همیشه نگاه منو به طرف جامعه و مشکلاتمون میکشونه ....  و آقای بهمنی عزیز که نمی دونم چرا یک مرتبه رفتند و امیدوارم برگردند .... و دوست های خیلی قدیمی که توی پست 2 سال پیش هم بودند :  شاد باشید سیاوش دیگه کمتر ما صداشون رو توی وبلاگ میشنویم شور نگین خواهر عزیزم که مثل همیشه جملات خاص اش آدم رو غافلگیر میکنه baroon ..... همیشه در تلاش هست برای سلوک هبوط سینا نمی دونم چرا توی وبلاگشون دیگه نمی نویسن ! تا خاک ایو کجایی تو ؟؟ ادبیات وشعر دکتر روشن فومنی شما هم که نیستید ! ای آزادی! تو چقدر خوبی! آقای  درفشی گمتون کردم ... فرید صلواتی آقای  صلواتی مرتب از این وبلاگ به اون وبلاگ ... سبوی تنهایی سبو تو کجایی؟؟ آن سوی دل علی میرشمس(شیدا( شما هم که کمتر مینویسید ! پرواز را به یاد آر حاج نوید صلواتی حاج نوید که اصلا وبلاگش به روز نمیشه .. اکیدوارم زودتر بنویسه .. .::خانه گل::. پروین دوست عزیزم J طره آشفتگی آقای وردیانی شما هم کمتر مینویسید ! تصوف و عرفان اسلامی درویش بی خویش بسته شد ترانک ها و گاه نوشت های شخصی فردین فردین فرق کرد ! حلاج قرن بیست و یکم ادیسه کم و بیش هست ! کشکول بیات نمی دونیم این آقای بیات کجاست ! کشکول خورشید همیشه هستند و هستم . [وب‌نوشت‌های اغلن] اغلن سایت زده از هر دری سخن آقای راثی پور هستند و هستم روزگار ا - آزاد کجایی؟؟ آسمان ابری چشمانم سهراب ساعی بعضی وقت ها یه سری به وبلاگشون می زنند مرد یادها مسیحا کجایی؟؟ شاید طنز آقای سلیمی بعضی وقت ها یه سری به وبلاگشون می زنند     و این گل تقدیم به همه ی شما دوست های قدیمی و دوست های جدیدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۰ ، ۰۷:۳۰
نازنین جمشیدیان