بخش های پیشین داستان بازرگان و طوطی محبوس او
باز گفتن بازرگان با طوطی ، آنچه دید از طوطیان هندوستان
1687 پادشاه جسمهاستصاحب دل شاه دلهای شماست فرعِ دید آمد عمل ، بی هیچ شکپس نباشد مردم الا مردمک من تمام این نیارم گفت ، از آنمنع می آید ز صاحب مرکزان
پیر بر دل های سالکان فرمان میراند و چون اعمال ما فرع دید و بصیرت ماست ، پیر بر اعمال ظاهری ما نیز اثر میگذارد . مردمک چشم با همه ی کوچکی مرکز بینایی است . مردان کامل و صاحب دلان هم در میان ما ظاهری کوچک چون مردمک دارند اما دید ما بسته به وجود و تاثبر آنهاست و اعمال ما خواهی نخواهی از آنها متاثر است . و مولانا به این مسئله اشاره می کند که بیشتر از این اجازه ی صحبت در این امر را ندارد .
چون فراموشی خلق و یادشان با وی است و او رسد فریادشان ، صد هزاران نیک و بد را آن بَهیمی کند هر شب ز دلهاشان تهی روز دلها را از آن پر می کندآن صدفها را پر از در می کندآن همه اندیشۀ پیشانهامی شناسند از هدایت جانهاپیشه و فرهنگ تو آید به توتا در اسباب بگشاید به توپیشۀ زرگر به آهنگر نشدخوی این خوش خو بدان منکر نشدپیشه ها و خلقها همچون جهاز ( جهیز ) سوی خصم آیند روز رستخیزپیشه ها و خُلق ها از بعد خوابواپس آید هم به خصم خود شتاب پیشه ها و اندیشه ها در وقت صبحهم بدانجا شد که بود آن حُسن و قبح چون کبوترهای پیک از شهرهاسوی شهر خویش آرد بهرها
این که چیزی در خاطر بنده بماند یا از یادش برود ، مستقیم یا به واسطه ی مردان کامل ، در دست خداست . بهی : روشن ، صفت پروردگار است . پیشان ها : آغازها ، گذشته های دور . پیشه و فرهنگ تو : شغل و معلومات کلی تو ، هر چه میدانی . جهاز : کشتی جنگی . خصم : حریف یا کسی که باید با چیزی برخورد یا مقابله کند . در این ابیات مولانا خواب را به عنوان مثالی از فراموشی همه چیز به اراده ی حق مطرح می کند . شب هر نیک و بدی از یاد می رود و باز صبح ، مروارید اندیشه ها به صدف دل ها باز می گردد . شغل و آگاهی هر کس به سوی او می شتابد ، مانند کشتی جنگی که به سوی حریف می رود . حسن و قبح : مانند نیک و بد به طور کلی یعنی امور گوناگون . هر نیک و بدی به جای خود باز می گردد . اگر بپرسید :چگونه ؟ مولانا پاسخ می دهد که : درست مانند کبوتر نامه بر که راهش را مطالق عادت طی می کند و به شهر خویش باز می گردد .