برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
بخش های پیشین داستان بازرگان و طوطی محبوس او باز گفتن بازرگان با طوطی ، آنچه دید از طوطیان هندوستان 1687 پادشاه جسمهاستصاحب دل شاه دلهای شماست فرعِ دید آمد عمل ، بی هیچ شکپس نباشد مردم الا مردمک من تمام این نیارم گفت ، از آنمنع می آید ز صاحب مرکزان پیر بر دل های سالکان فرمان میراند و چون اعمال ما فرع دید و بصیرت ماست ، پیر بر اعمال ظاهری ما نیز اثر میگذارد . مردمک چشم با همه ی کوچکی مرکز بینایی است . مردان کامل و صاحب دلان هم در میان ما ظاهری کوچک  چون مردمک دارند اما دید ما بسته به وجود و تاثبر آنهاست و اعمال ما خواهی نخواهی از آنها متاثر است . و مولانا به این مسئله اشاره می کند که بیشتر از این اجازه ی صحبت در این امر را ندارد . چون فراموشی خلق و یادشان با وی است و او رسد فریادشان ،  صد هزاران نیک و بد را آن بَهیمی کند هر شب ز دلهاشان تهی روز دلها را از آن پر می کندآن صدفها را پر از در می کندآن همه اندیشۀ پیشانهامی شناسند از هدایت جانهاپیشه و فرهنگ تو آید به توتا در اسباب بگشاید به توپیشۀ زرگر به آهنگر نشدخوی این خوش خو بدان منکر نشدپیشه ها و خلقها همچون جهاز ( جهیز ) سوی خصم آیند روز رستخیزپیشه ها و خُلق ها از بعد خوابواپس آید هم به خصم خود شتاب پیشه ها و اندیشه ها در وقت صبحهم بدانجا شد که بود آن حُسن و قبح چون کبوترهای پیک از شهرهاسوی شهر خویش آرد بهرها این که چیزی در خاطر بنده بماند یا از یادش برود ، مستقیم یا به واسطه ی مردان کامل  ، در دست خداست . بهی : روشن ، صفت پروردگار است . پیشان ها : آغازها ، گذشته های دور . پیشه و فرهنگ تو : شغل و معلومات کلی تو ، هر چه میدانی . جهاز : کشتی جنگی  . خصم : حریف یا کسی که باید با چیزی برخورد یا مقابله کند . در این ابیات مولانا خواب را به عنوان مثالی از فراموشی همه چیز به اراده ی حق مطرح می کند . شب هر نیک و بدی از یاد می رود و باز صبح ، مروارید اندیشه ها به صدف دل ها باز می گردد . شغل و آگاهی هر کس به سوی او می شتابد ، مانند کشتی جنگی که به سوی حریف می رود . حسن و قبح : مانند نیک و بد به طور کلی یعنی امور گوناگون . هر نیک و بدی به جای خود باز می گردد . اگر بپرسید :چگونه ؟ مولانا پاسخ می دهد که : درست مانند کبوتر نامه بر که راهش را مطالق عادت طی می کند و به شهر خویش باز می گردد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۱۸
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی