در بیان آن که : عاشق دنیا بر مثال عاشق دیواری است که بر او تاب آفتاب زند ( بخش 14 )
شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ
سلام به دوستان عزیز این پست رو تقدیم میکنم به ایکیا ... در این قسمت ، در دل داستان ، با توجه به بیت آخر بخش قبل : بی غرض نبود به گردش در جهانغیر جسم و غیر جان عاشقان مولانا اشاره به داستان کل و جزو و عاشقی میکنه . در قضیه " وحدت وجود " ، اصل بر این هست که وجود هر چیزی سرچشمه از آن آفتاب حق داره ، و در اصل یک چیز بیش نیست به شکل های گوناگون . به قول عطار : مرد میباید که باشد شه شناسگر ببیند شاه را در صد لباسای دریغا هیچ کس رانیست تابدیدها کور و جهان پر ز آفتابای ز پیدایی خود بس ناپدیدجملهٔ عالم تو و کس ناپدید... و به قول عراقی : یک عین متفق که جز او ذره ای نبود چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده حالا مولانا میگه اگه تو عاشق یک جزو شدی ، و عشق دنیا و آنچه در او هست ، باید جهد کنی تا ببینی اصل کجاست ! و از عشق جزو به عشق کل برسی . اگر تو در عشق کوچک خودت موندی و عاشقی کردی ، مثل کسی هستی که میبینه نوری بر دیوار هست و با او عشق بازی میکنه و هیچ وقت نمیخواد بفهمه که سرچشمه ی این نور از کجاست ! پس اگه روزی عاشق شدی یه نگاهی بنداز و یه تلاشی بکن شاید فهمیدی که این نور سرچشمه ای در آسمان چهارم داره و این دیوار به خودی خود چیزی نیست . و به هر حال روزی این آفتاب روی دیوار به اصل خودش برمیگرده و اگر تو ندونی اون اصل کجاست سرگردان در تاریکی میمونی . و باز به قول عراقی : هر نقش که بر تخته ی هستی پیداست آن صورت آن کس است کان نقش آراست دریای کهن چو بر زند موجی نو موج اش خوانند و در حقیقت دریاست نباید بنده ی کسی باشی که خودش بنده ی کس دیگری است . فکر نکن که با چنگ زدن به این ریسمان به جایی میرسی ! که خود این جزو ، محتاج کسی است برای رهایی ... و چقدر سخت هست زمانی این رو بفهمی که دیگه دیر شده باشه : وَ حِیلَ بَینَهُمْ وَ بَینَ ما یشْتَهُونَ - و میان آنها و آنچه میخواهند جدایی افتاده است . ( سوره ی سباء – آیه 54 )
در بیان آن که : عاشق دنیا بر مثال عاشق دیواری است که بر او تاب آفتاب زند ، و جهد و جهاد نکرد تا فهم کند که آن تاب و رونق از دیوار نیست ، از قرص آفتاب است در آسمان چهارم . لاجرم کلی دل بر دیوار نهاد ، چون پرتو آفتاب به آفتاب پیوست او محروم ماند ابدا ، وَ حِیلَ بَینَهُمْ وَ بَینَ ما یشْتَهُونَ
2813 عاشقان کلّ، نه این عشّاق جزوماند از کلّ، آن که شد مشتاق جزوچون که جزوی عاشق جزوی شودزود معشوقش به کلّ خود رود ،ریش گاو بندۀ غیر آمد اوغرقه شد ، کف در ضعیفی در زد اونیست حاکم تا کند تیمار اوکار خواجۀ خود کند یا کار او ؟
و در آخر : میل خلق جمله عالم تا ابد گر شناسند و اگر نه ، سوی تو است جز تو را چون دوست نتوان داشتن دوستی دیگران ، بر بوی تو است ...
عراقی
دعوتتون میکنم بشنوید :
Andre_Rieu_Shostakovich_Second_Waltz
و اگر میتونید ببینید در youtube با همین نام .... ( نتونستم share کنم نمی دونم چرا ... )
https://www.youtube.com/watch?v=LX1fiE0U1qA
۹۲/۰۴/۲۹