بوی بهار
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۵۲ ب.ظ
سلام به همه ی دوستان عزیز
کم کم داره بوی بهار میاد و من عاشق حال و هوای اسفند هستم . بوی تازه گی ... دوست دارم همه اش برم توی گلخونه ها قدم بزنم و گلدون بخرم ...
دوستانی که اصفهان هستند حتما یه سری به بازار گل و گیاه شهرداری بزنند ( خیابان همدانیان ) . خیلی حال و هوای خوبی داره .
از طرف دیگه ، خیلی دوست دارم داستان جدیدی شروع کنم . البته هنوز نمی دونم در چه موردی بهتره با هم بخونیم اما به هر حال دوست دارم بنویسم . اما چه کنم که در حال اسباب کشی هستم و تمام کتاب ها از جمله مثنوی عزیزم در داخل کارتون ، بسته بندی هست و نمیشه درش آورد و ....
خلاصه این روزها یک مقدار گرفتارم ، هم دورم شلوغه و هم توی فکرم خیلی چیزها میچرخه که مرتب باید مدیریتشون کنم ...
امیدوارم که به خوبی همه چی طی بشه ...
خلاصه حالا که نمیتونیم داستان شروع کنیم ، غزلیات شمس که میتونیم بخونیم ...
پس امروز یکی دیگه از غزلیات پر شور مولانا رو تقدیم می کنم به شما دوستان عزیزم ....
ضمنا میتونید آهنگ " کف زنان " را با کلیک بر روی این قسمت دانلود کنید .
عشق تو مست و کف زنانم کردمستم و بیخودم ، چه دانم کردغوره بودم کنون شدم انگورخویشتن را ترش نتانم کردشکرینست یار حلواییمشت حلوا در این دهانم کردتا گشاد او دکان حلواییخانهام برد و بیدکانم کردخلق گوید چنان نمیبایدمن نبودم چنین چنانم کرداولا خم شکست و سرکه بریختنوحه کردم که او زیانم کردصد خم می به جای آن یک خمدرخورم داد و شادمانم کرددر تنور بلا و فتنه خویشپخته و سرخ رو چو نانم کردچون زلیخا ز غم شدم من پیرکرد یوسف دعا جوانم کردمیپریدم ز دست او چون تیردست در من زد و کمانم کردپر کنم شکر آسمان و زمینچون زمین بودم آسمانم کرداز ره کهکشان گذشت دلمزان سوی کهکشان کشانم کردنردبانها و بامها دیدمفارغ از بام و نردبانم کردچون جهان پر شد از حکایت مندر جهان همچو جان نهانم کردچون مرا نرم یافت همچو زبانچون زبان زود ترجمانم کردچون زبان متصل به دل بودمراز دل یک به یک بیانم کردچون زبانم گرفت خون ریزیهمچو شمشیر در میانم کردبس کن ای دل که در بیان نایدآن چه آن یار مهربانم کردغزلیات شمس مولانا
۹۱/۱۲/۰۶