برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

باز تقریرِ ابلیس ، تلبیس خود را ( بخش ششم )

چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۳۹ ق.ظ
سلام بریم زودتر سراغ ادامه ی گفتگوی شیطان و معاویه . قسمت های قبل رو میتونید اینجا بخونید : داستان معاویه و شیطان شیطان که شاهد مناجات اخیر معاویه با خدا بود ، به سخنوری خود ادامه می دهد و به جای  جواب سوال او ، به کاوش در روان معاویه میپردازد و از سوء ظن او خبر میدهد : دلیل اینکه تو حرف های مرا نمی پذیری این است که به من اعتماد نداری و نسبت به من بدگمان هستی و لذا دلایل روشن و آشکار من را نادیده میگیری و آنها را حمل بر معانی دیگری میکنی . تو خیال اندیش هستی و با یک تصویر خیالی که برای خود ساخته ای ، در مورد من داوری میکنی و به همین خاطر هر دلیلی تازه ای که من بیاورم ، تو آن را نیرنگ میدانی و بدگمانی ات افزون می شود  . درست است که این سخنان از زبان شیطان است اما در این موارد بسی جای تامل است . برای عده ای هر چقدر هم دلیل و برهان بیاوری مانند نفتی است که بر بدگمانی شان میریزی . این افراد نیاز به معالجه ی نفس دارند و هنگامی که نفس آنها از خیال اندیشی رها شد ، حجت های روشن را به نیکی میبینند و می پذیرند . ( این شیوه ی عموم عارفان است ) باز تقریرِ ابلیس ، تلبیس خود را2725 گفت : هر مردی که باشد بَد گماننشنود او راست را با صد نشان هر درونی که خیال اندیش شدچون دلیل آری ، خیالش بیش شدچون سخن در وی رَوَد، علّت شودتیغ غازی ، دزد را آلت شودپس جواب او سکوت است و سکونهست با ابله سخن گفتن ، جنون شیطان هم در اینجا از شیوه ی تهذیب استفاده میکند و معاویه را از شر "نفس لئیم" بیم میدهد : اینکه تو حلوا می خوری و چون طبعت به تعبیر قدما گرم است ، دمل می آوری و در بدنت اختلال ایجاد می شود ، مقصر کیست ؟ شیطان یا نفس حریصت ؟ حلوای نیک در شخص کژ طبع ، تاثیر بیماری زا دارد ، عیب را بر حلوا نباید نهاد . طبع را باید علاج کرد . تو روبه صفت به دنبال دنبه می دوی ، آن عشق دنبه است نه خدعه ی ابلیس که تو را در دام می افکند . این دوست داشتن هاست که تو را کور و کر کرده . اگر نفس سیاه کار تو جنایت میکند با من دشمنی نکن و خود را متهم بدان . گناهان تازه و ناکرده به گردن من مگذار . من خود از کرده ها پشیمانم و در انتظار روزی هستم که سرمای فراق بگذرد و بهار وصال فرا رسد و دوباره به بارگاه قرب الهی راه یابم . گرچه امروز در میان مردم جایگاه نیکویی ندارم . عبارت عربی یک حدیث نبوی است : دوست داشتن چیزی تو را کور و کر می کند . تو ز من با حق چه نالی ای سلیم تو بنال از شرّ آن نفس لئیم تو خوری حلوا تو را دُمّل شودتب بگیرد، طبع تو مختل شودبی گنه لعنت کنی ابلیس راچون نبینی از خود آن تلبیس رانیست از ابلیس، از توست ای غَوی!که چو روبه سوی دُنبه میدوی چون که در سبزه ببینی دنبه رادام باشد ، این ندانی تو چرا ؟زآن ندانی  کِت ز دانش دور کردمیل دنبه ، چشم و عقلت کور کردحُبک الأشیاء یعمیک ، یُصِمنفسک السودا جنت لا تختصِم تو گنه بر من مَنِه، کژ کژ مبینمن ز بد بیزارم و از حرص و کین من بدی کردم، پشیمانم هنوزانتظارم ، تا شبم آید به روزمتهم گشتم میان خلق منفعل خود بر من نهد هر مرد و زن اینکه آدمی هیچگاه خود را بد نمی داند و بدی های خود را به عاملی بیرونی نسبت میدهد ، نوعی دفاع روانی است که آن را "فرافکنی " می خوانند . مولوی هم از زبان شیطان انسان را موجودی فرافکن خوانده است که بدی های خود را به شیطان نسبت می دهد تا نفس خود را تبرئه کند . گرگ اگر گرسنه هم باشد کسی باور نمی کند و اگر از شدت ضعف نتواند راه برود ، او را به پرخوری متهم میکنند و فکر میکنند دچار سوء هاضمه شده . شیطان هم خود را به گرگ گرسنه ای تشبیه میکنند که دیگران بر گمان خود او را سیر میپندارند . گرگ بیچاره اگر چه گرسنه ستمتهم باشد که او در طَنطَنه است از ضعیفی چون نداند راه رفتخلق گوید : تخمه است از لوتِ  زَفت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۲۰
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی