برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

پایان داستان کدبانو و نخود

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۴۴ ب.ظ
سلام به دوستان عزیز این هم ادامه و پایان  داستان کدبانو و نخود در این ابیات نخود داستان ما که از راز این جوشیدن و سوختن آگاه شده ، خود را به دست پیر  می سپارد ، زیرا دانسته که پروردگار او را شایسته ی سیر الی الله دانسته . اگر قرار است این راهی باشد برای کمال ، پس من خودم را به تو که مانند یک معمار  قرار است مرا بسازی می سپارم و این رنج ها نیز برای من خوش آیند است . این رنج ها است که مرا از زندگی مادی و اندیشیدن به امور بی اهمیت جدا می کند  و در عالم معنا جای میدهد . تمثیل صابر شدن مومن چون بر شرّ و خیر بلا واقف شود 4199 سگ، شکاری نیست، او را طوق نیستخام و ناجوشیده، جز بی ذوق نیست گفت نَخّود: چون چنین است، ای ستی ( ستی : بانوی بزرگ ) خوش بجوشم، یاری ام ده راستی تو در این جوشش چو معمار منیکفچلیزم زن، که بس خوش میزنی ( کفچلیز= کفگیر ) همچو پیلم، بر سرم زن زخم و داغتا نبینم خواب هندستان و باغ تا که خود را دَر دَهَم در جوش ، منتا رهی یابم در آن آغوش من زان که انسان، در غِنا طاغی شود (طاغی = نافرمان ) همچو پیل خواب بین، یاغی شودپیل چون در خواب بیند هند راپیلبان را نشنود، آرد دَغا ( دغا = ناراست و دغل ) در اینجا کدبانو در اصل پیری است که مرید را به سمت کمال رهنمون است . او می گوید من هم مانند تو زمانی خام بودم و با مجاهده ی سوزاننده و سخت به اینجا رسیدم . من هم مراتب هستی را از جمادی تا آدمی پیموده ام ، پیش از آن که روح در قالب تن بیاید ، و بعد مدتی در قالب تن ، و بعد در اثر جوشیدن در این مراحل ، به جایی رسیدم که حس خود را به ادراک عوالم معنوی توانا سازم و پس از آن زندگی مادی را فراموش و روح گشتم ... من در همان مرحله جمادی هم به پیوستن به عالم معنا می اندیشیدم . در اینجا مولانا به نکته  بسیار ظریفی اشاره میکند : سخن حق در کسی اثر دارد که به درجه ای از شایستگی رسیده باشد ، باید از خداوند بخواهی که به این درجه برسی .  مشکل از تعلیمات ادیان و پیامبران نیست که اینگونه بعضی از افراد با آن به انحراف کشیده شده اند ،  بلکه این مشکل از انسان هایی است که دغدغه ی رفتن در راه کمال را از دست داده اند .  مانند طنابی که به جای کمک گرفتن از آن برای بالا رفتن ، با آن به درون چاه رفته اند ، این مشکل از طناب نیست که از درون آنهاست . عذر گفتن کدبانو با نخود ، و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را 4206 آن ستی گوید ورا که: پیش از این  ( آن ستی : همان کدبانو ) من چو تو بودم ز اجزای زمین چون بنوشیدم جِهاد آذری ( جهاد آذری : مجاهده ی سوزاننده و سخت ) بس پذیرا گشتم و اندر خوری مدتی جوشیده ام اندر زَمَنمدتی دیگر درون دیگ تن زین دو جوشش، قوّت حس ها شدمروح گشتم، پس تو را اُستا شدم در جمادی گفتمی : ز آن می دویتا شوی علم و صفات معنوی چون شدم من  روح، پس بار دگرجوش دیگر: کن ز حیوانی گذراز خدا می خواه تا زین نکته هادر نلغزی و رَسی در مُنتهازان که از قرآن بسی گمره شدندز آن رسن قومی درون چه شدند مر رَسَن را نیست جُرمی، ای عنود! ( عنود : بدخواه و لجوج ) چون تو را سودای سربالا نبود ( سودای سر بالا : میل به کمال )
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۲۰
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی