بنشستهام من بر درت تا بوکِ برجوشد وفا / باشد که بگشایی دری ، گویی که "برخیز اندرآ"
شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۲:۴۷ ب.ظ
امروز در تقویم ها روز بزرگداشت مولانا است ...
برای من هر روز چنین روزی است ... چند سالی هست که با خوندنت پاهام از زمین بلند میشه ... فقط میتونم بگم انسان های بزرگ همیشه موندگار هستند حتی اگه صفحه ای در تقویم براشون باز نشه ...
بنشستهام من بر درت تا بوکِ برجوشد
وفا
باشد که بگشایی دری ، گویی که "برخیز اندرآ"
غرق است جانم بر درت ، در بوی مشک و
عنبرت
ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت
دایما !
ماییم مست و سرگران ، فارغ ز کار
دیگران
عالم اگر برهم رود ، عشق تو را بادا
بقا !
امروز ما مهمان تو ، مست رخ خندان
تو
چون نام رویت میبرم ، دل میرود ، والله
ز جا
کو بام غیر بام تو ؟ کو نام غیر نام
تو؟
کو جام غیر جام تو؟ ای ساقی شیرین
ادا !
گر زنده جانی یابمی من دامنش
برتابمی
ای کاشکی درخوابمی ، در خواب بنمودی
لقا
ای بر درت خیل و حشم ، بیرون خرام
ای محتشم!
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست
دلربا
جانها چو سیلابی روان تا ساحل
دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
سیلی روان اندر وَلَه ، سیلی دگر گم
کرده ره
"الحمدلله"
گوید آن ، وین : "آه" و "لا حول و لا"
بوک :بود که
گر زنده جانی یابمی : اگر انسان زنده
جانی را بیایبم ، دامن او را خواهم گرفت ....
وله : بیخودی حیرانی از عشق
الحمدالله گوید ... : آن که در جهت مقصود
در حرکت است زبان حالش سپاسگزاری و آن که راه را گم کرده "آه" و "لا حول و لا"
. لا حول در آثار مولانا تعبیراتی برای سرگشتگی و شگفتی فراوان است .
۹۱/۰۷/۰۸