برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

جواب گفتن مهمان ایشان را ، و مثل آوردن ( بخش هفتم 2 )

چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ
سلام به دوستان عزیز بی مقدمه میرم سراغ ادامه ی ابیات که بسیار هم زیباست  و  جای تامل داره ... قسمت های قبل مسجد مهمان کش آن چیزی که از نظر مولانا "به از جان " است ، معرفت حق و ادراک عالم غیب است که وقتی به درک آن برسی ، وقتی منظره های زیباتری پیش چشم تو عیان شد ، دیگر جان برایت ارزشی نخواهد داشت ، بسیاری از چیزهایی که فکر میکردی با ارزش است را رها خواهی کرد  . مانند کودکی که عروسک برایش بسیار عزیز است ، تو نمی توانی آن کودک را نصیحت کنی که دست از این عروسک بردار ، وقتی آن کودک بزرگ شد و زیبایی های دیگر را دید ، خودش این عروسک را رها می کند  . تا تو کودک هستی و  نا آگاه به همین اسباب بازی ها محتاجی و وقتی بزرگ شدی و واصل ، آنها را رها خواهی کرد . مولانا در اینجا می گوید حیف که محرمی نیست تا این حرف ها را صریح و روشن بگویم اما خود خداوند می داند که من تا چه حد با او موافق و همراه هستند ، این رابطه ای غیر قابل بیان است . 4114 تا به از جان نیست ، جان باشد عزیز چون به آمد ، نام جان شد چیز ِ لیزلعبت مرده ، بود جان طفل راتا نگشت او در بزرگی طفل زااین تصوّر، وین تخیل لعبت استتا تو طفلی، پس بدانت حاجت است چون ز طفلی رست جان ، شد در وصالفارغ از حس است و تصویر و خیال نیست محرم ، تا بگویم بی نفاقتن زدم و الله أعلم بالوفاق مولانا میگوید :  مال و تن ما ، فنا پذیر است . آنها را در راه حق به حق واگذار کن . میدانی چرا تن برای تو ارزش بیشتری دارد ؟؟ چون تو در شک زنده ای و یقین در تو نیست . و عجیب است  که از سرزمین  شک به بوستان یقین پرواز نمیکنی . یقین هم از نظر مولانا یکی دیگر از خصلتهایی است که عشق به ما هدیه می دهد ، البته این یقین بسیار پر بهاست چون بدون زحمت به دست نمی آید. فقط باید به این نکته دقت کنیم که چیزی هم وجود دارد به اسم  " جزم " که نباید با یقین اشتباه گرفت. این حالت بر اساس تبلیغات ایجاد میشود ، این فرد با دو ساعت گوش دادن به حرف دیگران میتواند تحت تاثیر قرار گیرد و دچار جزم شود . این فرد بسیار تعصب میورزد و حاضر نیست به حرف هیچ کسی گوش دهد . این فرد دچار درجا زدن ، خشم و نفرت میشود و حتی میتواند سریعا از جزمی به جزم دیگر برود . اما در یقین پایداری هست .  مولانا مراتب ادراک و آگاهی را بیان میکند : ظن و علم و یقین. ظن بر اساس آگاهی هایی است برای  افرادی که فقط دنیای مادی و زندگی تن برای آنها ارزش دارد . علم آگاهی بر اساس طلب و اعتقاد و اطاعت از رهبران و پیران است و یقین ادراکی است که هیچ شک و تردید و استدلالی در آن اثر ندارد و به اصطلاح عرفا " مشاهده ی غیب پس از کشف از طریق قلب " و بی نیاز از دلیل و برهان .  یقین دارای  سه مرتبه است : علم الیقین ، عین الیقین ، حق الیقین . هر گمان تشنه ی رسیدن به یقین است و همین آرزو او را به درجه ی علم میرساند . اما در علم تو به جای اینکه پرواز کنی با دو پا راه میروی . علم ، بالاتر از ظن و پایین تر از یقین است . سپس علم ، راه رسیدن به یقین را میجوید و وقتی به یقین رسید دنبال دیدن حقایق است .  مال و تن برف اند، ریزان فناحق خریدارش، که الله اشتری برفها، ز آن از ثمن، اولی ستتکه هَیی  در شک، یقینی نیستت وین عجب ظن است در تو، ای مهین !که نمی پرّد به بستان یقین هر گمان تشنۀ  یقین است، ای پسر!می زند اندر تَزایُد بال و پرچون رسد در علم پس پر، پا شودمر یقین را علم او بویا شودزان که هست اندر طریق مُفتَتَنعلم کمتر از یقین و، فوق، ظن علم جویای یقین باشد، بدانو آن یقین جویای دید است و عیان سپس مولانا به سوره ی تکاثر اشاره میکند که در آن گفته شده که شما به دلیل رقابت در مال افزایی گیج شده اید .خداوند در این سوره به آنها می فرماید :   حقا اگر از روی یقین بدانید، البته جهنم را خواهید دید، سپس به چشم یقینش خواهید دید. اول با علم الیقین می بینید، یعنی یک یقین علمی و بعد تبدیل میشود به یقین عینی، یعنی دانش به بینش مبدل میشود، و آن یقینی که این عارفان از آن سخن میگویند، یقین علمی نیست، آن یقین عینی است. یعنی یقینی که محصول بینش است. اندر ألهیکم بجو این را کنوناز پس کـَلا پس لوْ تعلمون می کشد دانش به بینش ای علیم !گر یقین گشتی ، ببینندی  جحیم دید زاید، از یقین بی امتهالآنچنان کز ظن ، می زاید خیال اندر "ألهکم" بیان این ببینکه شود عِلْمَ الْیقِینِ عین الیقین معنای این ابیات روشن است، و بیان احوال ویژه مولاناست در سلوک عاشقی. اولا از گمان و از یقین بالاترم و این خاصیتش این است که ملامت در من تأثیر نمیکند. در قرآن ( سوره مائده آیه پنچاه و چهار ) داریم که از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسند، یعنی ملامت ملامتگران درکسی تأثیر میکند که هنوز به یقین نرسیده است و مثل کسی است که راه خانه را درست بلد نیست لذا درمیان راه اگر کسی آدرس دیگری بدهد، او دچار تردید میشود. اما کسی که صدبار، هزاربار این راه را رفته که دیگر کسی نمی تواند با ایجاد شُبه با ملامت، یا اعتراض او را از راه خودش برگرداند، این آدرس را بلد و چشم بسته میرود. پا نهم گستاخ چون خانه روم، من گستاخانه می روم، با شتاب می روم، بی اعتنای این و آن می روم، پا نلرزانم نه کورانه روم.شجاعتی که پیامبران نشان دادند، شجاعت اینها شجاعتی بود از سر عاشقی و از سر یقین که این دو همخانواده اند یکسواره بر جیش شهان زدند. یعنی یک تنه با شاهان با امیران با بزرگان درافتادند. بدلیل اینکه پشت به آفتاب و گرم بودند . می دانستند که به یک مخزنی متصل هستند که تمام شدنی نیست، و لذا دست از رسالتشان بر نمی داشتند، و ملامت برآنها اثر نمیکرد، و این کار از نوع کارهای عاشقانه است. کارهای بزرگ را در این عالم عاشقان کرده اند، عشق کارهای بزرگ میکند، عقل کارهای خُرد میکند . از گمان و از یقین بالاترمو ز ملامت بر نمی گردد سرم چون دهانم خورد از حلوای اوچشم روشن گشتم و بینای اوپا نهم گستاخ، چون خانه رومپا نلرزانم، نه کورانه روم آنچه  ُگل را گفت حق، خندانش کردبا دل من گفت و صد چندانش کردآنچه زد بر سرو و، قدش راست کردوآنچه از وی نرگس و نسرین بخَوردآنچه نی را کرد شیرین جان و دلوآنچه خاکی یافت زآن نقش چِگِل آنچه ابرو را چنان طرّار ساختچهره را، گلگونه و گلنار ساخت مر زبان را داد صد افسون گری وآنچه کان را داد زر جعفری چون در زرّادخانه باز شدغمزه های چشم، تیر انداز شد ، بر دلم زد تیر و سودائیم کردعاشق شُکر و شِکر خائیم کردعاشق آنم که هر آن، آن ِ اوستعقل و جان، جاندار یک مرجان اوست من نلافم، ور بلافم ، همچو آبنیست در آتش کشی ام اضطراب چون بدزدم؟ چون حفیظ مخزن اوستچون نباشم سخت رو؟ پشت من اوست هر که از خورشید باشد پشت گرمسخت رو باشد، نه بیم او را، نه شرم همچو روی آفتاب بی حذرگشت رویش خصم سوز و پرده در هر پیمبر سخت رو بُد در جهانیک سواره کوفت بر جِیش شهان رو نگردانید از ترس و غمییک تنه، تنها بزد بر عالمی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۲۹
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی