برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

در ستایش عشق زمینی

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۱۷ ق.ظ
سلام به دوستان عزیزم قبل از همه چیز باید عذرخواهی کنم چون برای مدتی کمتر میتونم بیام به وبلاگ هاتون ..  به امید خدا زودتر بر می گردم . همیشه در وجود ما بیشترین شور را عشق به پا کرده و کمترین حرف در مورد عشق زده شده است چه در قدیم و چه حالا .  عشق منزلی از منازل حقیقت است . برای رسیدن به حقیقت اگر نردبانی داشته باشیم که مثلا 50 پله است ، عشق زمینی مطمئنا از پله های آغازین آن است . به عشق زمینی ، "عشق مجازی " هم می گوییم اما این کلمه ی مجازی چیزی از ارزش آن کم نمی کند زیرا مجاز پلی به سوی حقیقت است . این عشقی که ما از آن صحبت میکنیم را باید از پاره ای دوست داشتن ها و محبت ورزیدن ها و علایق رایج جدا کرد . این عشق دارای نشانه هایی است که شما با این نشانه ها میتوانید به نوع احساستان پی ببرید : عشق به آدمی سیری میدهد نه گرسنگی عشق به آدمی آرامش میدهد نه اضطراب عشق آدم را خوش خو میکند نه بد خو و تنگ خلق عشق گشاده دستی می آورد نه امساک از نظر مولانا عشق طبیب و آموزگار است مانند پیامبران . پس اگر فکر کردی عاشق هستی اما بیماری هایت افزون شد نه درمان  ،  نمیتوان شما را عاشق خواند . اگر خوش خو ، آرام و ایثارگر نیستی پس عاشق نیستی.  شرر وار بر نیک و بد دنیا خندیدن شان عاشقان است . خرد عاشق غیر متعارف می شود . در او خودخواهی و حرص و آز و ... رخت میبندد و خوش خویی و آرامش و سخاوت و قناعت جای آن مینشیند  . عشق زمینی، چنین خصایصی دارد . در عشق آسمانی هم اگر کسی مدعی عاشق بودن باشد و از عشق به خدا سخن بگوید اما خوش خو، آرام و ایثارگر نباشد، ادعایی گزاف داشته است. عشق به اختیارتو نیست . ممکن است  در ابتدا به اختیار تو قدم در راهی گذاشته شود که معشوق در آن  راه باشد ، اما اگر گفتی من مواظبم عاشق نشوم این اشتباه است  . یا عاشق میشوی یا نمی شوی این به اختیار تو نیست . تو چشم باز میکنی و عاشق شده ای . اگر دیدی چیزی را در اختیار گرفتی و به بند کشیدی بدان آن عشق نیست  . عشق نه تنها اختیاری نیست ، بلکه وقتی می آید از آدمی سلب اختیار میکند . اصلا هدیه ی عاشق به معشوق همین اختیار است . و این توجه معشوق است که بی قراری در دل عاشق می افکند ... در عشق خودپسندی و خودخواهی به صفر میرسد . سرچشمه ی همه ی رذائل خودخواهی است و این مشکل به دست عشق حل می شود . گاهی عشق ، انسان را به ویرانی می کشاند اما نباید از این ویرانی ترسید زیرا در آن گنج ها پیدا می شود .  و باید این را بدانیم که تمام کارهای بزرگ ، تصمیم های بزرگ و تحولات ، شجاعت ها و دل به دریا زدن ها فقط با عشق امکان پذیر است. این را هم بگویم که خیلی ها وقتی احساسی به کسی پیدا می کنند سریع بر آن نام عشق می گذارند ولی از این به بعد باید بدانیم که گذاشتن نام عشق بر احساساتمان کاری بسیار دشوار است و از طرفی اگر روزی به کسی عشقی احساس کردی بدان که این عشق دارای حرمتی است . نمی توانی امروز بگویی که عشق بین شماست و فردا بگویی این عشق تنفر شد یا به طرف بد و بیراه بگویی !! اصلا به نظرم این عشقی که می گویی  از اول عشق نبوده و اگر هم بوده اجازه ی توهین به آن را نداری ! در ضمن به نظر من عاشقی به جنسیت بستگی ندارد . ماند عشق مولانا به شمس . شاید برای خیلی ها درک این عشق امکان پذیر نباشد ... اما بیاییم به عشق نگاه دیگری داشته باشیم ... عاشقی گر زین سر و گر زان سر است           عاقبت ما را بدان شه رهبر است * " در ستایش عشق زمینی " نام این پست برگرفته از مقاله ی دکتر سروش است که بخش هایی از این متن نیز با توجه به همان مقاله درج شده .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۱۰
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی