31
پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۲۸ ب.ظ
سال پیش که تولد سی سالگی ام بود همه اش منتظر یک اتفاق بودم . همه تبریک ها از جلوی چشمم رژه میرفت و من چشمم دنبال اون اتفاق خاص بود . ساعت 11 شب دختردایی ام به عنوان هدیه یه سی دی به دستم رسوند و این شد اتفاق من ...
وقتی سی دی رو اجرا کردم اول خشکم زد ! و بعد فقط اشک ... فیلمی از روزهای اول تولدم ...
اون اتفاق خاصی که دنبالش بودم افتاد و در طول این یک سالی که گذشت کم کم فهمیدم که حکمت دیدن این فیلم در ابتدای سی سالگی ام چی بود ...
امسال خیلی چیزهای جدیدی تجربه کردم ... تنهایی هام بیشتر شده بود و خیلی کارهای جدید روی دوشم سنگینی می کرد اما در عوض آدم های جدیدی توی زندگیم پدیدار شدند که باعث شدند بتونم روزهای سخت رو با شیرینی و لبخند پر کنم ... و حالا که به سال گذشته نگاه می کنم لبخند روی لبهام میشینه .
احساس هایی رو امسال تجربه کردم که دلم میخواست میتونستم یه جوری برای همیشه نگهشون دارم ...
از تمام شما ممنونم .. لازم نیست اسم ببرم ... میدونم که میدونید ...
سلام سی و یک سالگی ... اون هم توی یک شب آروم و مهتابی ...
میلاد - با صدای معین
برای روز میلاد تن من، نمی خوام پیرهن شادی بپوشیبه رسم عادت دیرینه حتی، برایم جام سرمستی بنوشیبرای روز میلادم اگر تو، به فکر هدیه ای ارزنده هستیمنو با خود ببر تا اوج خواستن، بگو با من که با من زنده هستیکه من بی تو نه آغازم نه پایان، تویی آغاز روز بودن مننذار پایان این احساس شیرین، بشه بی تو غم فرسودن مننمی خوام از گلهای سرخ و آبی، برایم تاج خوشبختی بیاریبه ارزشهای ایثار محبت، به پایم اشک خوشحالی بباریبذار از داغی دستهای تنهات، بگیره هرم گرما بستر منبذار با تو بسوزه جسم خستم، ببینی آتش و خاکستر منتو ای تنها نیاز زنده موندن، بکش دست نوازش بر سر من به تن کن پیرهنی رنگ محبت، اگه خواستی بیایی دیدن من
که من بی تو نه آغازم نه پایان، تویی آغاز روز بودن مننذار پایان این احساس شیرین، بشه بی تو غم فرسودن من
۹۱/۰۴/۱۵