منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا (بخش سوم )
چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۶ ق.ظ
بخش های قبل داستان وکیل صدرجهان
سلام به یاران همیشگی
و ادامه ی داستان وکیل صدر جهان :
وقتی عاشقِ حکایتِ ما ، عزم برگشتن به سوی صدرجهان را کرد ، ناصحان او را دوره کردند و به او گفتند : اگر تو عاقبت اندیش باشی و با چشم عقل به این قضیه نگاه کنی غیر ممکن است به بخارا برگردی . صدرجهان از دست تو آنقدر خشمگین است که اگر آهنی به او بدهند زیر دندان هایش می گذارد و میجود ، و نگهبانان بیشماری گذاشته تا تو را پیدا کنند . حتی اگر موکلی به سوی تو فرستاده بود تو باید از آنها پنهان می شدی ! حالا که موکلی هم در کار نیست چرا بی جهت خود را گرفتار میکنی ؟؟
ولی این ناصحان نمی دانستند که موکل و کشش پنهانی او را به سوی بخارا می کشید که چیزی جز عشق نبود ...مولانا در این بخش داستان به این نکته اشاره می کند که حتی در جایی که یک موکل یا مامور، ظاهر و آشکار است ، یک موکل پنهان ما را به حرکت در می آورد.
منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا و تهدید کردن ، و لاابالی گفتن او
3814 گفت او را ناصحی: ای بی خبر!عاقبت اندیش، اگر داری هنرهنر : عقل و آگاهی در نگر پس را به عقل و پیش راهمچو پروانه مسوزان خویش راچون بخارا می روی، دیوانه ایلایق زنجیر و زندان خانه ای او ز تو آهن همی خاید ز خشماو همی جوید تو را با بیست چشم میکند او تیز از بهر تو کارداو سگ قحط است و، تو انبان آردچون رهیدی و خدایت راه دادسوی زندان میروی؟ چونت فتاد؟بر تو گر ده گون موکل آمدیعقل بایستی کز ایشان گُم زدی چون موکل نیست بر تو هیچ کساز چه بسته گشت بر تو پیش و پس؟ عشق ِ پنهان کرده بود او را اسیرآن موکل را نمی دید آن نذیرهر موکل را موکل مختفی استور نه او در بندِ سگ طبعی ز چیست ؟خشم ِ شاهِ عشق بر جانش نشستبر عوانی و سیه رویی ش بست می زند آن را، که: هین !او را بزنز آن عوانان نهان افغان من عوان : مامور و نگهبان هر که بینی در زیانی میرودگر چه تنها، با عوانی میرودگر از او واقف بُدی ، افغان زدیپیش آن سلطان سلطانان شدی ریختی بر سر به پیش شاه خاکتا امان دیدی ز دیو سهمناک دیو سهمناک : شیطان یا نفس مهار نشده ی آدمی میر دیدی خویش را، ای کم ز مور!ز آن ندیدی آن موکل را، تو کورغرّه گشتی زین دروغین پرّ و بالپرّ و بالی کو کِشد سوی وبال پر سبک دارد، ره بالا کندچون گِل آلو شد، گرانی ها کند
مولانا می گوید : چرا ما قهر الهی را به عنوان عامل درونی اعمال خود نمیبینیم ؟ خود بزرگ بینی عامل این مسئله است . ما اسیر پر و بال های دروغین هستیم مانند همین امکانات مادی و دنیوی . ولی در اصل این زندگی مادی ، پر و بال پریدن ما را سنگین کرده و از رفتن به عالم معنا باز مانده ایم .
۹۱/۰۴/۰۷