داستان وکیل صدر جهان ( بخش دوم )
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۳ ق.ظ
آغاز داستان صدر جهان
سلام به یاران همیشگی
اول از همه لازم می دونم که بگم در این داستان من بعضی بیت ها را حذف کردم . چون داستان بسیار بلند هست و دوست دارم از این به بعد داستان ها زودتر به نتیجه برسه . جاهایی که بیتی حذف شده با " ..." نشان دادم و از طرفی شماره ابیات را هم در جاهایی که لازم بود نوشتم .
در بخش قبل دیدیم که صدرجهان از یکی از زیر دستان خود می رنجد و مدت 10 سال آن وکیل از شهر صدر جهان فراری می شود ، اما پس از 10 سال به این نتیجه می رسد که به دور از صدر جهان زندگی مانند مردگی است و بهتر است پیش او بازگردد هر چند ممکن است به دست او هلاک شود ...
در عنوان این بخش کلمه ی لا ابالی به معنای بی ترس است .
عزم کردن آن وکیل از عشق ، که رجوع کند به بخارا لاابالی وار
3792 سخت بی صبر و در آتش دان تیزرو سوی صدر جهان می کن ! گریز!...3797 فُرقت صدر جهان در جان اوپاره پاره کرده بود ارکان اوگفت: برخیزم هم آن جا وارومکافر ار گشتم، دگر ره بگروم واروم آنجا، بیفتم پیش او پیش آن صدر نکو اندیش اوگویم: افکندم به پیشت جان ِ خویشزنده کن، یا سر ببر ما را چو میش کشته و مرده به پیشت، ای قمر!به که شاه زندگان جای دگرآزمودم من هزاران بار بیشبی تو شیرین می نبینم عیش خویش ...3806 گفت: ای یاران ! روان گشتم وَداعسوی آن صدری که امیر است و مُطاع دم به دم در سوز بریان می شومهر چه بادا باد ، آنجا میروم گر چه دل چون سنگ خارا می کندجان من عزم بخارا می کندمسکن یار است و شهر شاه منپیش عاشق این بود حُبّ الوطن اشاره به این حدیث دارد که " حب الوطن من الایمان " . ایمانِ عاشق این است که در راه معشوق خود را به خطر اندازد .
۹۱/۰۴/۰۵