"حوا" ی گمشده
يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۵۷ ب.ظ
حقوق زن و مرد ، تساوی ... فکر کنم ما خانم ها رو گول زدن !! خب بزارید ساده تر بگم .. ما گم شدیم .. از دست رفتیم .... دور شدیم از خودمون .. به خاطر واژه ای که به ما القا شد : تساوی حقوق مرد و زن ! به نظرم اصلا ما هیچ وقت شبیه هم نبودیم که بخوایم حقوق مساوی داشته باشیم !! شما فکر کردید در حق ما ظلم شده ، خب تا اینجا درسته واقعا من هم تا اینجای قضیه با شما موافقم ... ما خودمون هم از همین فکر شروع کردیم ، بعد جمع شدیم و گفتیم چیکار کنیم تا این ظلم جبران بشه ... اینجا اشتباه رخ داد ... ما فکر کردیم باید حقوق شبیه شما داشته باشیم باید شبیه شما باشیم تا همه چی درست بشه خیلی از شما هم همین فکر رو کردید و اون موقع بود که دیگه ما ، ما نبودیم ... از روز اول قرار بود تو آدم باشی و من حوا ... اما داستان عوض شد از روزی که من هم دلم خواست آدم باشم یعنی فکر کردم اینجوری بهتره و از اون روز همه چی به هم ریخت ...من می خواستم دوش به دوش تو توی جامعه باشم ، من می خواستم کار کنم و دلم نمی خواست توی خونه باشم ،... شاید احساس کردم باید خودم پشتوانه ای داشته باشم .. شاید یاد گرفتم که باید روی پای خودم باشم ... دیگه تو اون پشتوانه ای نبودی که من دنبالش بودم ... اما حالا من خسته ام ... من دلم آرامش خونه رو می خواد ، من دلم یه مردی می خواد که بدونه من یک زن هستم ، همون "حوا" ی سابق .. من دلم عشق می خواد ، من دلم توجه می خواد ، من ظریفم ، من حساسم ، حقوق من با تو فرق داره ، من بیشتر از تو نیاز به آرامش دارم تا بتونم این آرامش رو توی تو جاری کنم ، من بیشتر از تو باید توی خونه باشم چون این منم که روح زندگی رو توی خونه به وجود میارم ، من از تو توجه بیشتری می خوام چون من با یه حرف کوچیک تو حس می کنم دنیا به آخر رسیده ، من با یه بی توجهی ساده ، احساس می کنم دیگه مثل قدیم ها عزیز نیستم و در ازاش با یه لبخند کوچک و با یه آغوش بی بهونه ، آروم میشم ... من حوا هستم و تو آدم ... کاش اینو میفهمیدی .. اونوقت من دیگه دنبال حقوق گم شده ام نمی گشتم ...
۹۱/۰۲/۱۰