برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

من و پاییز ...

جمعه, ۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۴:۳۲ ب.ظ
پاییز از راه میرسه ... حس و حال خوبی دارم ... بوی پاییز ذهنم رو سبک میکنه و باعث میشه به هیچ چیز اضافه ای فکر نکنم ... فقط درخت های چنار و بید و برگ ریزون و نسیم خنک شب ها و نم بارون ... از درخت یاد میگیرم که گاهی باید از برگ های قدیمی دل بکنم و رهاشون کنم هر چند پر از خاطرات خوب با هم باشیم : بهاری که از راه رسیدند و تابستونی که روی شاخه هام جا گرفتند و خورشید بهمون لبخند زد ... و با اینکه برگ ها یکی پس از دیگری می افتند پایدار و مستحکم باشم .. ایستاده ... و نگاه کنم به افق های تازه ، بهاری که از راه میرسه و برگ های جدید ... هر چند میدونم اونها هم روزی خواهند رفت ... بیایید عشق بورزیم  به چیزهایی که ناپایدارند و میدانیم در روشنایی روزی دیگر باز نخواهند گشت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۰۱
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی