برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا؟

دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۵:۰۷ ب.ظ
نمی دونم چرا گاهی از همه چیز دور میفتم ... هر چی هم تلاش می کنم به اون نقطه ای که می خوام برنمی گردم ...اسیر زندگی مادی شاید .... اسیر فکر های روزمره .... هر چی می خوام از زندگی کنده بشم نمیشه ...  من گم شدم ... شاید فقط خود خداوند بتونه منو برگردونه ... شاید که نه ... حتما .... جمله یاران تو سنگند و تویی مرجان چرا؟ چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک می​زنند با خیالت جزو جزوم می​شود خندان لبی بی خط و بی​خال تو این عقل امی می​بود تن همی​گوید به جان پرهیز کن از عشق او روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزدست کو یکی برهان که آن از روی تو روشنترست هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت هر کجا ویران بود آن جا امید گنج هست بی ترازو هیچ بازاری ندیدم در جهان گیرم این خربندگان خود بار سرگین می​کشند هر ترانه اولی دارد دلا و آخری                  آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا؟ چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا؟ می​شود با دشمن تو مو به مو دندان چرا؟ چون ببیند آن خطت را می​شود خط خوان چرا؟ جانش می​گوید حذر از چشمه حیوان چرا؟ جان به تو ایمان نیارد با چنین برهان چرا؟ کف نبرد کفرها زین یوسف کنعان چرا؟ برنروید هیچ از شه دانه احسان چرا؟ گنج حق را می​نجویی در دل ویران چرا؟ جمله موزونند عالم نبودش میزان چرا؟ این سواران باز می​مانند از میدان چرا؟ بس کن آخر این ترانه نیستش پایان چرا؟ این غزل را با صدای دکتر سروش دانلود کنید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۴/۱۳
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی