برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

بهار می آید و ...

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۸۹، ۰۳:۴۶ ق.ظ
دیروز با نگاهی به تقویم به این فکر افتادم که چقدر نسبت به سال های گذشته از روزگار عقبم . همیشه ماه اسفند برام جذابیت خاصی داشته و فکر کردن به بهار و جوونه ها و بوی عید شور خاصی توی دلم بر پا میکرده . اما امسال  نیمی از اسفند گذشته و من اصلا حال و هوای بهار توی دلم نیست ... پس تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم ... یه گلدون شب بو ... پر از بوی عید و یه گلدون گل همیشه بهار ... امروز هم خونه تکونی و هم تکوندن فکرام و دلم و دفترهای قدیمی و مرور روز نوشت هام و ... حالا همه چیز روبه راهه ... توی اتاق بوی شب بو پیچیده ... پنجره ها باز ... آفتاب بهاری ... هوای نیمه ابری ... سر و صدای گنجشک ها  .... و صحبت با یک دوست بهاری ... و من لبخند می زنم ... بهار داره میاد ... چقدر امروزم با دیروزم فرق داره ...   شما برای اینکه بوی بهار زودتر بیاد توی زندگیتون چیکار کردید ؟ نکنه شما هم مثل دیروز من هیچی !!! بهتره همین الان  دست به کار بشین ... تا فرداتون با امروز فرق داشته باشه ... لبخند فراموش نشه ... :)   اگه دوست داشتید این آهنگ رو دانلود کنید : فردا رو چه دیدی: فرشید امین
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۲/۲۰
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی