برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

صفت اجنحۀ طیور عقول الهی (بخش دوم )

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۸۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ
چند وقتی بود در روزهام می دویدم ... به دنبال روزهام میدویدم ... همیشه دوست داشتم در روزهام قدم بزنم اونقدر آروم که روزها از من عبور کنند و من جا بمونم .... چند روزی هست تصمیم  گرفتم دیگه ندوم ... می خوام لم بدم روی مبل به موسیقی گوش بدم و به آرومی به بیرون پنجره خیره بشم و فکر کنم ... شاید فکر هم نکنم ... فقط غوطه  بخورم توی زمان ... زمانی که برای من ایستاده ... بسه دویدن ... باید گاهی در روزها قدم زد و آواز خوند ... باید گاهی ایستاد .. باید گاهی به روزها ایست داد .... و لبخند زد به جا موندن ... در قسمت قبل داستان طوطی و بازرگان را شروع کردیم ... بازرگانی که قصد رفتن به هندوستان را داشت و طوطی اش از  او خواست تا شرح گرفتاری او در قفس را برای طوطیان آنجا بازگو کند و ادامه ی ماجرا ....   صفت اجنحۀ طیور عقول الهی در عنوان این بخش عبارتی آمده که می توان این گونه شرح داد : مولانا عقل های خداجو با عقول الهی را چون پرندگانی میبیند که برای پرواز به سوی خداوند و شناخت او بال هایی دارند و در اینجا بال های پرندگان عقل خداجو را وصف می کند . البته این وصف ، وصف شخصیت و نشانه های روحی و ذهنی آنهاست که از بیت بعد آغاز می شود . 1585 قصۀ طوطی جان زین سان بودکو کسی ، کو محرم مرغان بود؟ دیگر صحبت از طوطی بازرگان نیست ، صحبت از جان و روح است که مانند طوطی می خواهد به طوطیان هندوستان غیب بپیوندد و حیات جزوی او در کل هستی فنا پذیرد . مرغان ، در این بیت همان جان های عاشق حقیقت اند که در ادبیات عارفانه ایران و بخصوص در کلام مولانا از این جان خداجو و گرفتاری او در قفس بسیار سخن رفته . کو یکی مرغی ، ضعیفی ، بی گناهو اندرون او،  سلیمان با سپاه؟ چون بنالد زار ، بی شکر و گلهافتد اندر هفت گردون غلغله هر دمش صد نامه صد پیک از خدایا ربی زو ، شصت لبیک از خدازلت او به ز طاعت نزد حقپیش کفرش جمله ایمان ها خَلَق هر دمی او را یکی معراج خاصبر سر تاجش نهد صد تاج خاص صورتش بر خاک ،  جان بر لامکانلامکانی فوق وهم سالکان لامکانی نه که در فهم آیدتهر دمی در وی خیالی زایدت بل مکان و لامکان در حکم اوهمچو در حکم بهشتی چارجودر این ابیات مولانا طوطی جان یا روح مرد کامل را توصیف می کند . در ظاهر مانند مرغ ضعیفی است که از فرمان خدا سر نمی پیچد و در درون دارای قدرتی عظیم است که تجلی قدرت حق است . ناله ای دارد که در آن نه گله هست و نه شکری فقط محض عشق است و در آسمان غلغله می اندازد . از خداوند به او فیض و اسرار الهی می رسد و وقتی یک یارب بگوید از خدا صد لبیک می شنود . زلت : لغزش و گناه – طاعت : عبادت به عنوان تکلیف – کفر : بی اعتقادی به پروردگار – کفر مرد خدا : در واقع شک و انکاری است که موجب بیداری و تعمق و تحقیق می شود و با توجه به این معانی است که مولانا می گوید زلت مرد حق از طاعت اهل ظاهر و کفر او  از ایمان لفظی آنها بهتر است و ایمان آنها در برابر چنین کفر بیدار کننده ای کهنه و بی ارزش است . مرد حق گویی هر لحظه به حضور پرودگار می رود زیرا پیوند مرد کامل با خداوند چنان است که هر دم کشفی و شهودی به او دست می دهد و رازی از رازهای غیب را بر دل او می گشاید و هر کدام از این رازها تاجی بر تاج های دیگرش می افزاید . مرد راه حق جسمش بر روی زمین است اما جان او در جایی است که حد و مرز مکانی ندارد در جایی که فوق فهم سالکان است و آنها که هنوز به کمال نرسیده اند از آن درک درستی ندارند . به ما گفته اند که پس از هفت آسمان و فلک الافلاک ، ماورای آن ، لامکان است اما این خیالی بیش نیست که در فهم ما می آید . لامکان را کسی می فهمد که روح او بدان جا  رفته . چارجو در بهشت : چهارجوی شیر ، عسل ، آب گوارا و شراب .  شرح این کوته کن و رخ زین بتابدم مزن ، و الله اعلم بالصواب باز می گردیم ما ای دوستان!سوی مرغ و تاجر و هندوستان مرد بازرگان پذیرفت این  پیامکو رساند سوی جنس از وی سلام
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۲/۰۹
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی