برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
با سلام به دوستان عزیزم اول عذر می خواهی می کنم که به دلیل پاره ای دل مشغولی ها و سرمشغولی ها مدت زمان بین پست گذاشتن های من طولانی شده و امروز هم با وجود  بیماری و بی حوصلگی خود را موظف دانستم ادامه  ی داستان را پیگیری کنم .... این گل های نرگس هم تقدیم به شما ... حیف نمیشه بوی گل را هم فرستاد .. یافتن رسول روم امیرالمومنین عمر را رضی الله عنه ،خفته به زیر درخت1425 : آمد او آن جا و از  دور ایستادمر عمر را دید و در لرز اوفتادهیبتی ز آن خفته آمد بر رسولحالتی خوش کرد بر جانش نزولمهر و هیبت هست ضد یکدگراین دو ضد را دید جمع اندر جگردر قدیم می پنداشتند که امور عاطفی به دلیل تغییرات فیزیولوژیک در کبد مربوط است . ترکیب هایی چون خون جگر ، جگرگوشه و ... از همین معنی پدید آمده است . گفت با خود: من شهان را دیده امپیش سلطانان ، مَهِ بگزیده اماز شهانم هیبت و ترسی نبودهیبت این مرد هوشم را ربودرفته ام در بیشۀ شیر و پلنگروی من ز یشان نگردانید رنگبس شدستم در مصاف و کارزارهمچو شیر آن دم که باشد، کار  زاربس که خوردم بس زدم زخم گراندل قوی تر بوده ام از دیگرانبی سلاح ، این مرد خفته بر زمینمن به هفت اندام لرزان، چیست این؟هیبت حق است این ، از خلق نیستهیبت این مرد صاحب دلق نیست"هیبت حق " مرتبه ای از خوف خداست که در آن بنده به عقوبت خود نمی اندیشد اما شکوه و عظمت پروردگار او را تحت تاثیر قرار میدهد  .دلق : جامه ی کهنه و خشن و وصله دار .  صاحب دلق : شخصی دارای ظاهر فقیرانههر که ترسید از حق و تقوی گزیدترسد از وی جن و انس و هر که دیداندر این فکرت به حرمت دست بستبعد یک ساعت عمر از خواب جستبه حرمت دست بست : دستهای خود را روی سینه نهاد .کرد خدمت مر عمر را و سلامگفت پیغمبر: سلام آن گه کلامخدمت کرد : تعظیم کردپس علیکش گفت و او را پیش خواندایمنش کرد و به پیش خود نشاندایمنش کرد : به او امان داد لا تخافوا هست نُزل خایفانهست در خور از برای خائف ، آنهر که ترسد ، مر ورا ایمن کنندمر دل ترسنده را ساکن کنندآن که خوفش نیست، چون گوئی : مترس ؟درس چه دهی؟ نیست او محتاج درسلا تخافوا اشاره به آیه 30 از سوره ی فصلت است که در آن به مومنین راستین آرامش داده می شود و فرشتگان بر آنها فرود می آیند که : نترسید و غمگین نباشید و بدانید که بهشت موعود را خواهید دید .نزل : خوراکی که پیش مهمان می گذارند .خایفان : آنهایی که از پروردگار می ترسند . بسیاری از پیران صوفیه خوف را صفت کسی می دانند که در راه خدا هنوز به جایی نرسیده و در قدم های اول است و ترس از کیفر خدایی نشانه ی توجه او به نفس و زندگی این جهانی است . با این حال اگر ایمان درست داشته باشد ، در پیشگاه خداوند پذیرفته می شود و اما کسی که از این مرحله بالاتر رفته و از هستی خود گذشته است نیازی ندارد که به او بگویند : نترس .آن دل از جا رفته را دل شاد کردخاطر ویرانش را آباد کرددل از جا رفته : ترسیده و نومیدبعد از آن گفتش سخنهای دقیقوز صفات پاک حق ، نعم الرفیقوز نوازشهای حق ، ابدال راتا بداند او مقام و حال راحال ، چون جلوه است ز آن زیبا عروسوین مقام آن خلوت آمد با عروسجلوه بیند شاه و غیر شاه نیزوقت خلوت ، نیست جز شاه عزیزجلوه کرده خاص و عامان را عروسخلوت اندر ، شاه باشد با عروسهست بسیار اهل حال از صوفیاننادر است اهل مقام اندر میاندر این ابیات مولانا از زبان عمر سخنان  دقیق که از اسرار الهی است را بیان می کند .نعم الرفیق : از اسماء خداوند است یعنی دوست خوبی است .ابدال : مردان راه حق   مقام و حال دو اصطلاح بیان کیفیت روحی و درونی سالک است اما مفهوم این دو یکسان نیست . مقام ، حالت با کیفیت پایداری است که با کوشش سالک به دست می آید و سالک باید در هر مقام توقف کند تا مرشد به او اجازه ی رفتن به مقام بعدی را دهد . اما حال وارد قلبی است که به عنایت حق بر دل سالک فرود می آید و سالک در رسیدن به آن دستی ندارد و عموما ناپایدار است و ماندن در آن حال هم به اشارات مرشد نیست .شاه : دامادمولانا در این ابیات می گوید : عمر نکته هایی از اسرار الهی را به رسول روم گفت ، از صفات پاک خداوند گفت ، از توجهات پروردگار به مردان حق سخن گفت تا او حالات پایدار و ناپایدار بنده را در راه معرفت حق بداند . مولانا با تمثیلی تعریف حال و مقام را روشن تر می کند : حال جلوه ی بیرونی و آشکار دارد و این جلوه را همه میبینند اما مقام در خلوت مرد راه خدا ظهور  می کند  و دیگران از تحقق آن خبر ندارند ، به همین دلیل اهل حال بسیار میبینیم اما اهل مقام کم است .از منازل های جانش یاد دادوز سفرهای روانش یاد دادوز زمانی کز زمان خالی بُده ستوز مقام قدس که اجلالی بُده ستوز هوایی کاندر او سیمرغ روحپیش از این دیده است پرواز و فتوحهر یکی پروازش از آفاق بیشوز امید و نهمت مشتاق بیشمنازل های جان مراتبی است که جان از آغاز هستی تا دوباره پیوستن به پروردگار طی می کند و یکی از این مراتب یا منازل  ، جسم خاکی است که روح هر کس در آن مدتی می ماند . سفرهای روان انتقال روح از منزلی به منزل دیگر است . بسیاری از مفسران مثنوی سفرهای روان را ، طی مقامات سلوک از نخستین قدم تا وصول به حق می دانند . در کتب صوفیه تعداد این مقامات 7 ، 10 ، 100، 300 و حتی 1000 مقام ثبت شده است و به هر حال همه مشایخ به تعدد مقامات و وجود پله های تکامل معتقد بوده اند و هر یک این سلسله مراتب را به گونه ای تعبیر کرده اند . جان انسان ، پیش از نزول به جسم خاکی او در عالمی سیر می کرده است که محدود به زمان و مکان نبوده است : زمانی کز زمان خالی بده ست . "مقام قدس " پیشگاه حق است که در آن زمان و مکان ، نهایت و حد و مرز نمی پذیرد و روح انسان از آن مقام می آید و به همان مقام باز می گردد .اجلالی : شایسته ی بزرگداشت – سیمرغ : مرغ افسانه ای است که هم بسیار بلند پرواز است و هم گره گشای بسیاری از کارها و روح را مولانا از هر دو جهت به سیمرغ  تشبیه کرده است . فتوح : گشایش ها و آنچه از غیب و نه از طرق مادی به صوفی برسد و دل او را به عالم بالا بپیوندد و شادمان دارد . نهمت : میل شدید به چیزی – شور و شوق همراه با امید که یک عاشق از خود نشان می دهد.به طور خلاصه : عمر ، سیر تکامل روح آدمی را از ازل تا پیوستن دوباره به پروردگار برای رسول روم بازگو کرد و نشان داد که سیمرغ روح پیش از نزول به عالم خاکی در فضایی پرواز می کرده که در آن هر پروازش گسترده تراز تمام جهان بوده است و از خیالات پر از امید و شوق عاشقان ، دورتر میرفته است. روح در آن فضا با آزادی بی حد  و مرز میزیسته است .چون عمر اغیار رو را یار یافتجان او را طالب اسرار یافتشیخ کامل بود ، و طالب مشتهیمرد چابک بود و مرکب درگهیدید آن مرشد که او ارشاد داشتتخم پاک اندر زمین پاک کاشتاغیار رو : به ظاهر بیگانهمشتهی : مشتاقدرگهی : مرکبی زین کرده و آماده که در جلو بارگاه یا خیمه پادشاهان نگه می داشتند و در اینجا کنایه از کسی است که مستعد ادراک حقایق باشد .او ارشاد داشت : آماده ی پذیرش هدایت بود .تخم پاک اندر زمین پاک کاشت : عمر اسرار حق را به کسی که شایسته ی آن بود آموخت .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۹/۱۵
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی