برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
قست های قبل داستان 163 گفت: چون بیرون شدی از شهر خویشدر کدامین شهر بودستی تو بیش؟ نام شهری گفت و زآن هم در گذشترنگ روی و نبض او دیگر نگشت خواجگان و شهرها را یَک به یَکباز گفت از جای و از نان و نمک در زندگی درویشان ، نمک ساده ترین و فقیرانه ترین نانخورش است و نان و نمک خوردن کنایه از معاشرت و دیدار صمیمانه است . هرکس و هر شهری را که اسم می برد از جای زندگی و روابط خود با آنها ، ساده و روشن حکایت می کرد . شهر شهر و خانه خانه قصه کردنه رگش جنبید و، نی رخ گشت زردنبض او بر حال خود بُد بی گزندتا بپرسید از سمرقند چو قندگزند در این بیت به معنی آزار و آسیب نیست . بی گزند یعنی بی تغییر . سمرقند از شهرهای پرنعمت ایران کهن بوده و مولانا به دلیل آشنایی با آن شهر و مدتی اقامت در آن ، ظاهرا خاطره ی شیرینی از آن داشته و به همین مناسبت آن را به قند تشبیه کرده است . نبض جَست و روی سرخ و زرد شدکز سمرقندی، زرگر فرد شداز زرگر سمرقندی دور شده و جدا مانده بود . البته مولانا در ابیات بعد ، از این زرگر سخن خواهد گفت اما عبارت این بیت چنان است که گویی خواننده جزئیات داستان را قبلا شنیده است . چون ز رنجور آن حکیم این راز یافتاصل آن درد و بلا را باز یافت گفت: کوی او کدام است در گذراو سر پل گفت و کوی غاتفردر قدیم در تلفظ کلمه ی "است" حرف "ت" خوانده نمیشده به همین دلیل شعر سکته نداشته . غاتفر نام یکی از محله های آباد سمرقند بوده است  و پلی آن را به محله های دیگر مربوط می کرده که در مآخذ جغرافیایی از آن با عبارت "قنطره ی غاتفر" یاد شده است . گفت: دانستم که رنجت چیست، زوددر خلاصت سحرها خواهم نمودشاد باش و فارغ و آمِن، که منآن کنم با تو، که باران با چمن آمن یعنی ایمن و در امن و امان . باران چمن را زندگی تازه می بخشد . من غم تو میخورم، تو غم مخَوربر تو من مشفق ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگر چه شه از تو کند بس جست و جوگورخانه راز تو چون دل شود آن مرادت زودتر حاصل شوداگر راز دل خود را مدفون کنی و به کسی نگویی ... گفت پیغمبر: هر آنکو سر نهفتزود گردد با مراد خویش جفت این مضمون از این حدیث مقتبس است : در بر آوردن نیازها از نهان داشتن کمک بگیرید که هر که نیازهایش برآورده است مورد حسد دیگران است . دانه چون اندر زمین پنهان شودسِرّ آن، سر سبزی بستان شودمضمون این بیت را استاد فروزانفر در حدیث ثنایی یافته اند : آن نبینی که تخم ها در گِل ننماید به هیچ ظالم دل ؟کم ز خاکی ؟ و خاک نعمت ساز از زمستان نهفته دارد راز زرّ و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیرِ کان ؟ وعده ها و لطفهای آن حکیمکرد آن رنجور را آمن ز بیم وعده ها باشد ، حقیقی ، دل پذیروعده ها باشد ، مجازی ، تاسه گیرحقیقی : آن چه به حقیقت و راه حق منسوب و مربوط است ، و مجاز چیزی است که حقیقی نیست و به این جهان و زندگی مادی بستگی دارد و یا دروغی و ساختگی است . "تاسه" در اینجا به معنی میل و هوس "ویار" است و "تاسه گیر" یعنی آنچه هوسی را خاموش کند و از ما بگیرد . در مقابل وعده های حقیقی و دلپذیر ، وعده هایی هم هست که مجازی است و هوس و خواهش های ناپایدار و نفسانی را فرو می نشاند اما چون به حقیقت نمی  پیوندد و تاثیر پایدار ندارد مطابق بیت بعد سبب رنج روان و آزار روح می شود .  وعدۀ اهل کرم گنج روانوعدۀ نا اهل ، شد رنج روان گنج روان را در کتب لغت به گنج قارون معنی کرده اند ، اما  در این ترکیب ، روان به معنی سرشار و گنج روان ثروت بسیار است . اهل کرم کسانی هستند که سالک را هدایت می کنند و به مقصود می رسانند .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۳۱
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی