بگذار تا بگریم ...
چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۱:۱۳ ب.ظ
سعدی همیشه یکی از شاعران مورد علاقه ام بوده ... شاید این علاقه رو از پدر بزرگم به ارث بردم ... امروز روز بزرگداشت سعدی هست و یکی از غزل های زیبای سعدی رو به شما تقدیم می کنم :
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
فرقت : جدایی
قطع امیدواران : گسستن رشته ی امید عاشقان
۸۹/۰۲/۰۱