نظر کردن شیر در چاه ، و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را (بخش 25)
سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۸۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
اگر به یاد داشته باشید داستان از آنجا آغاز شد که نخجیران ( شکارها ) برای رها شدن از استرس شکار شدن توسط شیر ، تدبیری اندیشیدند که هر روز قرعه کشی انجام دهند و هر که قرعه به نامش افتاد به پیش شیر رود و ... این فکر را با شیر در میان گذاشتند و شیر هم به زحمت قبول کرد .بعد از مدتی قرعه به خرگوش افتاد و خرگوش به فکر چاره تا از این مرگ نجات پیدا کند .... برای همین در رفتن به پیش شیر تعلل کرد تا نقشه ی خود را عملی کند ،او دیرتر به پیش شیر رفت و به شیر گفت که : من و یک خرگوش دیگر به پیش تو می آمدیم که شیر دیگری سر راه ما را گرفت و آن خرگوش را گروگان نگه داشت و تو را به مبارزه طلبید و اگر آن شیر دوم را از سر راه بر نداری دیگر غذایی به تو نخواهد رسید . پس شیر و خرگوش راه افتادند تا به نزدیک چاهی رسیدند ... خرگوش تا نزدیک چاه رسید پا وا پس کشید و گفت که من از اینکه بیشتر با تو بیایم می ترسم ، پس شیر او را در کنار خود کشید و با هم سر چاه رفتند . و حالا ادامه ی ماجرا : نظر کردن شیر در چاه ، و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را 1313چون که شیر اندر بر خویشش کشیددر پناه شیر تا چَه می دویدچون که در چَه بنگریدند اندر آباندر آب از شیر و او ، در تافت تاب شیر عکس خویش دید، از آب تفتشکل شیری در برش خرگوش زفت چون که خصم خویش را در آب دیدمر ورا بگذاشت واندر چه جهیددر فتاد اندر چهی کاو کنده بودز آن که ظلمش در سرش آینده بودشیر و خرگوش با هم کنار چاه رفتند و چون شیر در چاه نگاه کرد عکس خود و خرگوش را در چاه دید و به خیال اینکه این همان شیر دشمن است و خرگوش هم همان خرگوش گروگان ، خرگوش را کنار چاه گذاشت و به درون آن پرید . پس در چاهی افتاد که خود برای خود کنده بود و ظلم ، به او بازگشت . تفت : تابیده زفت : چاق ، درشت چاه مظلم گشت ظلم ظالماناین چنین گفتند جمله عالمان: هر که ظالم تر ، چهش با هول ترعدل فرموده ست بدتر را بترای که تو از جاه ، ظلمی می کنیدان که بهر خویش چاهی می کنی گرد خود چون کرم، پیله بر متنبهر خود چَه می کنی، اندازه کن ظلم ظالمان برای خودشان چاه تاریکی می شود . هر که بیشتر ظلم کند چاه هول انگیزتری برای خود میسازد . عدل حکم می کند که هر کار بدی ، جزای بدتری داشته باشد . تو وقتی به جاه و مقامی می رسی ستمگر می شوی . آن قدر ستم کن که از پس جواب آن هم بر بیایی ! مر ضعیفان را تو بی خصمی مداناز نُبی "ذاجاءَ نصرُ الله" خوان گر تو پیلی ، خصم تو از تو رمیدنک جزا ، طیراً ابابیلت رسیدگر ضعیفی در زمین ، خواهد امانغلغل افتد در سپاه آسمان گر به دندانش گزی ، پر خون کنیدرد دندانت بگیرد ، چون کنی ؟تصور نکن که آنها همیشه ظلم و زور را تحمل می کنند و به انتقام بر نمی خیزند و ضعیفان اگر خدا آنها را یاری کند می توانند بر تو پیروز شوند . مانند جنگ اَبرهه که می خواست با پیلان خود کعبه را نابود کند و پروردگار ، پرندگانی فرستاد تا بر سپاه او سنگ ببارند و هلاکشان کند . ضعیف تا هنگامی از زور تو می رمد که حمایت پروردگار ( طیرا ابابیل = دسته های مرغان ) به داد او نرسد . تو اگر با دندان با دیگران حمله می کنی اگر درد دندان بگیری چه می کنی ؟ : درد دندان کنایه از موانعی است که خداوند سر راه ستمگر قرار می دهد . شیر خود را دید در چه وز غلوّخویش را نشناخت آن دم از عدوّعکس خود را ، او عدو خویش دیدلا جرم بر خویش شمشیری کشیداز بس که کینه ی آن شیر دیگر را در دل خود پرورده بود ، نفهمید که دشمنی در کار نیست و در چاه عکس خود را دیده است . ای بسا ظلمی که بینی در کسانخوی تو باشد در ایشان ای فلان اندر ایشان تافته هستی تواز نفاق و ظلم و بد مستی توآن توی ، و آن زخم بر خود می زنیبر خود آن دم ، تار لعنت می تنی در خود آن بد را نمی بینی عیانور نه دشمن بودیی خود را به جان حمله بر خود می کنی ای ساده مرد!همچو آن شیری که بر خود حمله کردچون به قعر خوی خود اندر رسیپس بدانی کز تو بود آن ناکسی شیر را ، در قعر پیدا شد که بودنقش او ، آن کش دگر کس می نمودگاه بازتاب اخلاق بد خود را در دیگران میبینیم اما اگر آن را ریشه یابی کنیم در درون خود به آن می رسیم . هر که دندان ضعیفی می کندکار آن شیر غلط بین می کندهر کس به ضعیفان و زیر دستان ظلم کند مانند آن شیر عمل کرده است . ای بدیده عکس بد بر روی عمبد نه عم است ، آن توی ، از خود مرم ای که بازتاب بدی در چهره ی عموی خود میبینی شاید آن بدی در تو باشد ، از خود فرار نکن . مومنان آیینۀ همدیگرنداین خبر می از پیمبر آورند( حدیث نبوی ) پیش چشمت داشتی شیشۀ کبودز آن سبب عالم کبودت می نمودگر نه کوری ، این کبودی دان ز خویشخویش را بد گو، مگو کس را تو بیشجلوی چشم خود شیشه ای تار و کبود گذاشته ای و دنیا را بدین شکل تیره و تار میبینی . بهتر است این شیشه را از جلوی چشمان خود برداری تا دنیا برایت تغییر کند . مومن ار ینظر بنور الله نبودعیب، مومن را برهنه چون نمود؟چون که تو ینظر بنار الله بدیدر بدی از نیکویی غافل شدی اندک اندک ، آب بر آتش بزنتا شود نار تو نور ، ای بو الحزن مومن که به نور خدا می نگرد حقایق عالم بر او آشکار می شود اما تو که با نارالله می نگریستی و کارهای تو آتش خشم و غضب خداوند را شعله ور می کرد چنان در بدی فرو رفتی که دیگر نیکی را نمیبینی .کم کم بر این آتش آب نیکی بزن تا نار تو به نور تبدیل شود . بوالحزن : آنچه باعث غم و اندوه می شود . تو بزن یا ربنا ! آب طَهورتا شود این نار عالم ، جمله نورآب دریا جمله در فرمان توستآب و آتش ، ای خداوند! آن ِ توست گر تو خواهی ، آتش آب خوش شودور نخواهی، آب هم آتش شوداین طلب ، در ما ، هم از ایجاد توست رستن از بیداد ، یارب ! داد توست بی طلب ، تو این طلب مان داده ایگنج احسان بر همه بگشاده ای ای پروردگار تو باید بر این آتش نفس ما آب زنی تا به نور مبدل شود . تمامی آب دریا در فرمان توست و هم آب و هم آتش متعلق به توست . حتی این طلب که در وجود ما ایجاد می شود هم به خواست توست ... مولانا برای طلب ارزش زیادی قایل است زیرا طلب را اولین گام می داند ...
۸۹/۰۱/۲۴