پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش را ( بخش 24 )
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۸۹، ۰۸:۰۱ ب.ظ
در بخش قبل دیدیم که خرگوش برای اجرا کردن نقشه اش برای رهایی از دست شیر ، شیر را به کنار چاهی برد و خود پا پس کشید . شیر از خرگوش می پرسد که چرا پا پس کشیدی و ... ادامه ی ماجرا : پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش را 1306 شیر گفتش : تو ز اسباب مرضاین سبب گو خاص ، که این استم غرضشیر به خرگوش می گوید : سبب اصلی و خاص نگرانی خود را بیان کن . گفت : آن شیر، اندر این چَه ساکن استاندر این قلعه ز آفات ایمن است خرگوش گفت : آن شیر دیگر در دل این چاه سکنی گزیده و ایمن است . قعر چَه بگزید هر کو عاقل استز آن که در خلوت صفاهای دل است ظلمت چَه ، به که ظلمتهای خلقسر نبرد آن کس که گیرد پای خلق در اینجا مولانا از داستان جدا می شود و سخن دل خود را می گوید : خلوت ، تنها نشستن و دوری از خلق است ، به طوری که مرد راه خدا از این تنهایی و گوشه گیری و ذکر و فکر ، راهی به خدا بیابد و در طی خلوت ، نفس سرکش را مهار کند . ظلمت های خلق تاثیری است که معاشران نا مناسب در سالک راه خدا می گذارند و او را از مقصود دور میکنند . کسی که بخواهد پا به پای این معاشران برود ، نجات نمی یابد و به مقصود نمی رسد . البته باید این توضیح را هم اضافه کنم که مولانا در جایی که اختلاط با یاران سازنده باشد خلوت را توصیه نمی کند . گفت : پیش آ ، زخمم او را قاهر استتو ببین کان شیر در چَه حاضر است ؟شیر گفت : قدرت من بر آن شیر چیره است . بیا ببین آیا او در چاه است ؟گفت : من سوزیده ام ز آن آتشیتو مگر اندر بر خویشم کشی تا بپشت تو ، من ای کان کرمچشم بگشایم به چَه در بنگرمخرگوش گفت : من از آن شیر زخم خورده ام و می ترسم . مگر آنکه تو مرا در پناه خود بگیری تا به سر چاه بیایم .
۸۹/۰۱/۱۷