برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
سلام به دوستان عزیز ببخشید که اندکی نوشتن ادامه ی داستان به تاخیر افتاد . اگر به یاد داشته باشید در داستان هدهد ، هدهد به کلاغ گفت که من چشمان تیز بینی دارم اما اگر قضای الهی در این باشد که من در دام بیافتم حتما این اتفاق خواهد افتاد و قضا پرده ای بر چشمان من می اندازد ... در این بخش نیز مولانا با اشاره به داستان آدم و حوا در مورد قضا سخن می گوید . من توی این بخش چند نکته به نظر خودم جالب بود .. اول اینکه در مورد نام ها و اینکه خداوند لقبی بر انسان می نهد که بر اساس فعلیت نهایی اوست و ... دیگر اینکه در مورد خیلی از چیزها ما ظاهرش را میبینیم اما در پیش پروردگار معنی دیگه ای داره ... و در مورد قضای الهی که هم خوب هست و هم بد ... خداوند ممکن است با قضای الهی دامی بر سر راه ما قرار دهد اما با قضای دیگری یا حتی همان قضا دست ما را میگیرد ... و بقیه اش رو خودتون بخونید و دوست دارم نظر شما را هم بدونم و اینکه از کدوم قسمت بیشتر خوشتون اومد .. قصۀ آدم علیه السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک  تأویل 1243 بو البشر کاو "علمّ الاسما - بگ " استصد هزاران علمش اندر هر رگ است  آدم به مناسبت اینکه خداوند او را از نام ها ، معانی  صناعات و متعلقات زندگی دنیوی آگاه کرده است ، امیر این دانایی هاست . اسم هر چیزی ، چنان کآن چیز هستتا به پایان ، جان او را داد دست هر لقب کو داد ، آن مبدل نشدآن که چستش خواند او ، کاهل نشدهر که آخر مومن است ، اول بدیدهر که آخر کافر، او را شد پدیداسم هر چیزی تو از دانا شنوسرّ رمز عَلمَ الاسما شنواسم هر چیزی بر ما ظاهرشاسم هر چیزی بر خالق سِرش اسم حقیقی هر چیز آن است که مناسب فعلیت اخیر و شخصیت واقعی او میباشد و نام واقعی آن نامی است که خداوند تعیین کرده است و آدم نیز از این علم آگاه بوده . این موضوع مبتنی براین  است که صوفیه می گویند : اشیاء از آغاز تکون و آفرینش در معرض تغیر و تبدُل واقع اند و انسان به حسب قلب و قالب پیوسته تحول می پذیرد و اطوار و شئون مختلف بر قلب او عارض می گردد و این تحول تا وقت مرگ مستمر است و صورت هر چیز و از جمله انسان ، فعلیت اخیری است که قلب یا نفس وی بدان متحقق می شود و حشر او نیز به همان صورت خواهد بود و بدین جهت می گویند که کار به عاقبت و خاتمت باز بسته است . در این ابیات اشاره ای هم به پیر طریقت می شود که علم او ، پیوسته به علم الهی است و آنچه به "آدم" آموخته اند او نیز می تواند دریابد  و بیان کند و با توجه به "پایان" یا خاتمت هر چیز اسماء و صفاتی را به هر چیز می دهد که د رخاتمت بر او قرار گیرد .  نزد موسی ، نام چوبش بد عصانزد خالق ، بود نامش اژدهابُد عُمر را نام ،اینجا بت پرستلیک مومن بود نامش در الست آن که بد نزدیک ما نامش مَنیپیش حق ، این نقش بد که با منی صورتی بود این مَنی اندر عدمپیش حق موجود، نه بیش و نه کم حاصل ، آن آمد حقیقت نام ماپیش حضرت، کان بود انجام ماچشم آدم ، چون  به نور پاک دیدجان و سر نامها گشتش پدیددر این ابیات مثال هایی از تغیر و تبدل امور و اشیاء مطرح می شود . در نظر ما چوبدستی موسی چوب است ، عُمَر را پیش از ایمان آوردن یک بت پرست  می دانستیم ، اما در نزد پروردگار و در دیده ی آگاهان اسرار غیب ، چوبدستی موسی اژدهاست . عُمَر از همان آغاز هستی یک مومن است ، یک قطره منی نقش یک انسان دارد و هر چیزی همان است که در پایان خواهد بود و نامی دارد بر وفق فعلیت اخیری که قلب یا نفس وی بدان متحقق می شود . الست : آغاز آفرینش عاریت : صفت یا نامی است که تغییر می پذیرد و هنوز به آخرین فعلیت خود نرسیده است "به نور پاک دید " : با آگاهی که پروردگار در او نهاده بود ، حقیقت هر چیز و هر کس را میدید و نامی که می بایست بر آن می نهاد . چون ملک ، انوار حق از وی بیافتدر سجود افتاد و در خدمت شتافت مدح این آدم که نامش می برمقاصرم ، گر تا قیامت بشمرم فرشتگان انوار الهی را در آدم یافتند و به او سجده کردند که در حقیقت سجده به نور خدا بود نه به یک موجود خاکی . چنین انسانی که پیامبران و اولیا نمونه ی آن هستند اگر تا قیامت در مدح او سخن بگویم باز آنچه باید نگفته ام . این همه دانست ، و چون آمد قضادانش یک نهی شد بر وی خطاکای عجب ! نهی از پی تحریم بودیا به تأویلی بد و توهیم بوددر دلش ، تأویل چون ترجیح یافتطبع ، در حیرت سوی گندم شتافت باغبان را خار چون در پای رفتدزد فرصت یافت، کالا برد تفت در این ابیات اشاره به آن گوشه ی سرگذشت آدم و حواست که آنها نهی پروردگار را ندیده گرفتند و از میوه ی ممنوع ( انگور ، گندم یا انجیر و .. ) خوردند و از بهشت رانده شدند . نهی ممکن است به معنای تحریم یک امر باشد ، که در آن صورت ارتکاب آن گناه است ،یا نهی تنزیهی باشد ، به معنای اینکه نکردن آن کار بهتر است ( گناه کبیره نیست اما لغزش است ) و شیعه ، که انبیاء را معصوم می دانند این نهی را تنزیهی شمرده اند . سخن مولانا این است که آدم توجه نداشت که نهی پروردگار به معنی تحریم است و موضوع را موافق هوای خود تاویل کرد و نقش او را به خوردن گندم کشاند ، درست مانند باغبانی که خاری در پایش برود ، سرگرم بیرون آوردن خار شود و دزد میوه های او را بردارد و بگریزد .چون ز حیرت رست ،  باز آمد به راهدید برده دزد رخت از کارگاه ربنا إنا ظلمنا گفت و آهیعنی آمد ظلمت و گم گشت راهوقتی آدم متوجه اشتباه خود شد دید که وضعیت مطلوب را از دست داده و فریب شیطان را خورده است . آدم و حوا هر دو گفتند ما به خود ستم کردیم . این ستم بر خود ، گناهی است که بنده مرتکب می شود ، چه عقوبتی در پی آن باشد و چه نباشد . مولانا ظلم به خود را چنین تفسیر کرده است که ، آدم سبب گمراهی و تاریکی زندگی خود شد .  این قضا ابری بود خورشید پوششیر و اژدرها شود زو همچو موش من اگر دامی نبینم گاه حکممن نه تنها جاهلم در راه حکم ای خنک آن کو نکو کاری گرفتزور را بگذاشت او ، زاری گرفت گر قضا پوشد سیه همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبت گر قضا صد بار قصد جان کندهم قضا جانت دهد ، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ ، خرگاهت زنداز کرم دان آن که می ترساندتتا به ملک ایمنی بنشاندت این سخن پایان ندارد ، گشت دیرگوش کن تو قصۀ خرگوش و شیردر این ابیات مولانا نافرمانی آدم را هم به قضای الهی مربوط می کند اما باید توجه داشت که در تفکر مولانا اعتقاد به قضای الهی ، از بنده سلب مسئولیت نمی کند . در برابر قضای پروردگار ، نیرومندترین بندگان       ( شیر و اژدها ) مانند موش ناتوان اند ، هر لحظه ممکن است دامی در سر آنها باشد ( بلغزند و خطا کنند ) . پس باید خودبینی و ادعای زور مندی را رها کرده و به درگاه حق "زاری گرفت " . قضای پروردگار همانطور که تو را به دام می اندازد دستت را هم میگیرد و از دام رها می کند .. فقط تو را می ترساند تا به زور خود مغرور نشوی ... پس از این مولانا تصمیم میگرد دوباره به داستان شیر و خرگوش بازگردد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۲/۰۷
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی