تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش (بخش هیجدهم )
چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۸۸، ۰۳:۴۱ ب.ظ
برای خواندن قسمت های قبلی داستان شیر و نخجیران اینجا کلیک کنید
سلام به دوستان عزیز
داستان ما از این قرار بود که نخجیران و شیر قرار گذاشتند هر روز یکی از نخجیران به قرعه انتخاب شده و غذای شیر شود . وقتی نوبت به خرگوش رسید خرگوش تصمیم گرفت خود و دیگران را با مکری نجات دهد .
تولیدن در عنوان این بخش به معنای نق زدن و گله کردن است . تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
همچو آن خرگوش ، کو بر شیر زدروح او، کی بود اندر خورد قد ؟شیر میگفت، از سر تیزی و خشمکز ره گوشم، عدو بر بست چشم زد : ضربه زدن ، مقابله کردن شیر در حالی که خیلی عصبانی بود به خاطر دیر آمدن خرگوش ، با خود فکر میکرد که چگونه دشمن با سخنان خود مرا گول زد ! مکرهای جبریانم بسته کردتیغ چوبینشان تنم را خسته کردزین سپس من نشنوم آن دمدمهبانگ دیوان است و غولان، آن همه بَردَران، ای دل تو ایشان را، مه ایستپوستشان بر کن، کشان جز پوست نیست
در این چند بیت شیر که از دست نخجیران عصبانی و خسته شده و گمان میکند که گول آنها را خورده ، با خود می گوید که از این پس به سخنان پوچ و فریبنده ی آنها گوش نمی دهم و آنها را به سزای اعمالشان می رسانم .
جبریان اشاره به نخجیرانی است که در ابتدای قصه شیر را از کوشش منع و به توکل تشویق می کردند . و اکنون شیر خود را فریب خورده ی آنها میبیند و می گوید : تیغ چوبین ( گفته های پر فریب ) آنها مرا مجروح کرد ، در حالی که تیغ چوبی نباید برنده باشد .
دمدمه : سخنان فریبنده
پوستشان برکن : آنها را به سختی مجازات کن
کشان جز پوست نیست : اینها هر چه دارند همین ظاهر است و دروغگو و ریاکارند .
پوست چه بود؟ گفته های رنگ رنگچون زره بر آب، کش نبود درنگ این سخن چون پوست و، معنی مغز داناین سخن چون نقش و، معنی همچو جان پوست ، باشد مغز بَد را عیب پوشمغز نیکو را، ز غیرت، غیب پوش چون قلم از باد بُد، دفتر ز آبهر چه بنویسی فنا گردد شتاب نقش آب است ار وفا جویی از آنباز گردی، دستهای خود گزان
مولانا در این قسمت به این مطلب می پردازد که سخنان رنگ رنگ و الفاظ خوش آیند مثل نقشی است که در اثر وزیدن باد بر روی آب به وجود می آید و اثر آن به زودی از میان خواهد رفت . مغز نیکو که در آن معانی بلند و عمیق دارد نیازی به الفاظ خوش آیند و آرایش کلام ندارد و غیرت حق از عالم غیب به آن پوشش مناسب می دهد . کسی که انتظار دارد الفاظ خوش آیند بدون معانی و حقیقت او را موفق گرداند ، سر انجام جز تاسف بهره ای نخواهد برد و باید از تاسف دست خود را گاز بگیرد .
باد در مردم ، هوا و آرزوستچون هوا بگذاشتی، پیغام هوست خوش بود پیغامهای کردگارکو ز سر تا پای ، باشد پایدار
روی آب ، وزیدن باد نقش ناپایدار می سازد . اما در وجود انسان آن بادی که نقش های ناپایدار ترسیم می کند آرزوها و هواهای نفسانی است . اگر این آرزوهای نفسانی را رها کنی پیغام حق را می شنوی ، یعنی پاک کردن باطن از علایق مادی و دلبستگی های این جهان درهای معرفت حق را بر تو می گشاید و این رابطه و الهام پایدار است .
خطبۀ شاهان بگردد، و آن کیاجز کیا و خطبه های انبیاز آن که بَوش پادشاهان، از هواستبار نامۀ انبیا، از کبریاست از درم ها نام شاهان بر کنندنام احمد تا قیامت برزنندنام احمد، نام جمله انبیاستچون که صد آمد، نود هم پیش ماست
مثال دیگری که در ناپایداری اموز ظاهری و مادی و این جهانی است ، مقایسه یی است میان پادشاهان و پیامبران : خطبه و جاه و جلال پادشاهان پایدار نیست . بوش ( گرد آمدن مردم ، جمع طرفداران ، جاه و جلال ظاهری ) نتیجه ی منافع موقت و آنی این مردم است و اگر شاه و امیر از قدرت بیفتد همه از او دوری می کنند ، وقتی پادشاهی عوض می شود سکه های جدید با اسم و شکل پادشان جدید می زنند اما تنها اسمی که هرگز از روی سکه ها برداشته نمی شود نام محمد است که چون خاتم الانبیا ء است به جای نام همه ی پیامبران تا ابد می آید .
در سکه های پادشاهان کشورهای اسلامی عبارت "لا الله الا الله – محمد رسول الله " نقش می شده و در زمان هر پادشاه نام پادشاهان گذشته را حذف می کردند .
بارنامه : در اصطلاح صورت کالاهای بازرگانان است اما در اینجا به معنی نشانه ها و اسباب شکوه و جلال به کار رفته است .
۸۸/۰۹/۰۴