برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
سلام به دوستان عزیز در بخش های قبلی خواندیم که نخجیران که از دست شیر خسته شده بودند و نمی توانستند با دل راحت به دشت بیایند ، به شیر پیشنهاد دادند که ما هر کدام به قید قرعه و سر وقت روزانه پیش تو می آییم تا تو نخواهی به شکار ما بیایی .  بعد از صحبت هایی که در مورد توکل و جهد بین آنها رد و بدل شد ، شیر بالاخره قبول کرد تا روزانه سهم خود را دریافت و به شکار نرود . بعد از مدتی قرعه به نام خرگوش افتاد و خرگوش به فکر چاره افتاد ... باز طلبیدن  نخجیران از خرگوش سّر اندیشۀ او را بعد از آن گفتند: کای خرگوش چُستدر میان آر آنچه در ادراک توست ای که با شیری تو در پیچیده ایباز گو رائی که اندیشیده ای مشورت ادراک و هشیاری دهدعقلها مر عقل را یاری دهدگفت پیغمبر:" بکن ای رای زنمشورت کالمستشار مؤتمن " نخجیران به خرگوش گفتند که ای خرگوش چالاک به ما هم بگو چه در ذهن داری . سپس به این مسئله اشاره میکنند که مشورت باعث بالا رفتن عقل و اندیشه می شود و از رای ما نیز استفاده کن . و برای تایید سخن خودشان از حدیثی منسوب به پیامبر استفاده می کنند . حدیث : المُستَشیرُ مُعانُ و المستشارُ موتَمَنُ .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۷/۲۳
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی