برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
فهرست مطالب با سلام به دوستان عزیز مولانا در این بخش تصمیم میگیره به ادامه ی داستان بپردازه اما دوباره قبل از رفتن به ادامه ی داستان مسائلی را عنوان میکنه : ذکر دانش خرگوش ،  و بیان فضیلت و منافع دانستن این سخن پایان ندارد ، هوش دارگوش سوی قصۀ خرگوش دارگوش ِ خر بفروش و، دیگر گوش، خرکین سخن را در نیابد گوش خررو تو روبه بازی خرگوش بینمکر و شیر اندازی خرگوش بین مولانا تصمیم میگیرد به ادامه ی داستان شیر و خرگوش بازگردد  و به شما توصیه میکند که با گوشی دیگر این مطالب را بشنوید زیرا گوش خر که همان کنایه از گوش ظاهری است ، قادر به فهم این مسائل غیر مادی نیست . منظور مولانا رها کردن نادانی است ، و از شما می خواد که   به ادامه ی داستان بروید و ببینید که چه نیرنگی خرگوش برای از پا در آوردن و شکست شیر به کار برد . خاتم ملک سلیمان است علمجمله عالم صورت و، جان است علم آدمی را زین هنر ، بیچاره گشتخلق دریاها و، خلق کوه و، دشت زو پلنگ و شیر ، ترسان همچو موشزو نهنگ و بحر در صفرا و جوش زو پری و دیو ساحل ها گرفتهر یکی در جای پنهان جا گرفت خاتم ملک سلیمان مطابق روایات انگشتری است که نفوذ فرمانروایی سلیمان به آن بستگی داشته است . تعبیر مولانا این است که علم هم چنین خاصیتی دارد . "هنر" اشاره به همین علم یا کاربرد آن است . از نظر مولانا علم و آگاهی و هنر به کار بردن آن  ، تمام حیوانات بر و بحر و دیو و پری را مطیع انسان می کند . دانش بشری ، هم نهنگ را در نگرانی و اضطراب می اندازد و هم دریا را منقلب می کند . صفرا در اینجا به معنی خشم و اظطراب ، و جوش به معنای پریشانی و هیجان است . زیست شناسی قدیم کیفیت حیات را مبتنی بر چهارگونه خلط ( صفرا ، سودا ، خون و بلغم ) می دانست  و حالات روحی گوناگون را نتیجه ی  غلبه ی یکی از این اخلاط می شمرد . آدمی را دشمن پنهان بسی استآدمیّ با حذر، عاقل کسی است خلق ، پنهان زشتشان و خوبشانمیزند در دل به هر دم کوبشان بهر غسل، ار در روی، در جویباربر تو آسیبی زند  در آب ، خارگر چه پنهان خار در آب است پستچونکه در تو می خلد، دانی که هست آدمی دشمن پنهان ، زیاد دارد و انسانی که با احتیاط عمل کند ،  عاقل است . موجودات ، خوب و بدشان خواه ناخواه در درون ما و زندگی و روح ما اثر میگذارند و مثل خار در دل می کوبند و فرو میروند و بسیاری از این مخلوقات که در ما اثر میگذارند ، ما به آنها توجه نداریم و گویی از ما پنهان هستند . خارخار وحی ها و وسوسهاز هزاران کس بود، نی یک کسه باش ، تا حسهای تو مبدل شودتا ببینیشان و مشکل حل شودتا سخن های کیان رد کرده ای؟تا کیان را، سرور خود کرده ای؟                                                                                             خارخار : خارش ، و به کنایه از نگرانی و اضطراب است . "وحی" :  در اینجا خاطر و اندیشه ای است که موجب خیر شود . "وسوسه" :  خارخار یا خاطری است که سبب شر و گمراهی گردد .  مولانا می گوید : این تاثیر خوب و بد به مرور زمان و از هزاران کس در درون ما پدید می آید تا سرانجام یک برخورد یا سخن موجب ظهور نیکی یا بدی می شود .تامل کن ، صبر کن تا حواس مادی و این جهانی تو تبدیل به حواس معنوی شود و اسرار را بتوانی دریابی ، آن وقت هزاران کس و تاثیر آن را میبینی و متوجه میشوی که هر عمل تو نتیجه ی روابطی است که در گذشته با مردم داشته ای .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۷/۱۵
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی