ذکر دانش خرگوش ، و بیان فضیلت و منافع دانستن (بخش چهاردهم )
چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۸، ۰۶:۵۰ ق.ظ
فهرست مطالب
با سلام به دوستان عزیز
مولانا در این بخش تصمیم میگیره به ادامه ی داستان بپردازه اما دوباره قبل از رفتن به ادامه ی داستان مسائلی را عنوان میکنه :
ذکر دانش خرگوش ، و بیان فضیلت و منافع دانستن
این سخن پایان ندارد ، هوش دارگوش سوی قصۀ خرگوش دارگوش ِ خر بفروش و، دیگر گوش، خرکین سخن را در نیابد گوش خررو تو روبه بازی خرگوش بینمکر و شیر اندازی خرگوش بین
مولانا تصمیم میگیرد به ادامه ی داستان شیر و خرگوش بازگردد و به شما توصیه میکند که با گوشی دیگر این مطالب را بشنوید زیرا گوش خر که همان کنایه از گوش ظاهری است ، قادر به فهم این مسائل غیر مادی نیست . منظور مولانا رها کردن نادانی است ، و از شما می خواد که به ادامه ی داستان بروید و ببینید که چه نیرنگی خرگوش برای از پا در آوردن و شکست شیر به کار برد .
خاتم ملک سلیمان است علمجمله عالم صورت و، جان است علم آدمی را زین هنر ، بیچاره گشتخلق دریاها و، خلق کوه و، دشت زو پلنگ و شیر ، ترسان همچو موشزو نهنگ و بحر در صفرا و جوش زو پری و دیو ساحل ها گرفتهر یکی در جای پنهان جا گرفت
خاتم ملک سلیمان مطابق روایات انگشتری است که نفوذ فرمانروایی سلیمان به آن بستگی داشته است . تعبیر مولانا این است که علم هم چنین خاصیتی دارد . "هنر" اشاره به همین علم یا کاربرد آن است . از نظر مولانا علم و آگاهی و هنر به کار بردن آن ، تمام حیوانات بر و بحر و دیو و پری را مطیع انسان می کند . دانش بشری ، هم نهنگ را در نگرانی و اضطراب می اندازد و هم دریا را منقلب می کند . صفرا در اینجا به معنی خشم و اظطراب ، و جوش به معنای پریشانی و هیجان است .
زیست شناسی قدیم کیفیت حیات را مبتنی بر چهارگونه خلط ( صفرا ، سودا ، خون و بلغم ) می دانست و حالات روحی گوناگون را نتیجه ی غلبه ی یکی از این اخلاط می شمرد .
آدمی را دشمن پنهان بسی استآدمیّ با حذر، عاقل کسی است خلق ، پنهان زشتشان و خوبشانمیزند در دل به هر دم کوبشان بهر غسل، ار در روی، در جویباربر تو آسیبی زند در آب ، خارگر چه پنهان خار در آب است پستچونکه در تو می خلد، دانی که هست
آدمی دشمن پنهان ، زیاد دارد و انسانی که با احتیاط عمل کند ، عاقل است . موجودات ، خوب و بدشان خواه ناخواه در درون ما و زندگی و روح ما اثر میگذارند و مثل خار در دل می کوبند و فرو میروند و بسیاری از این مخلوقات که در ما اثر میگذارند ، ما به آنها توجه نداریم و گویی از ما پنهان هستند .
خارخار وحی ها و وسوسهاز هزاران کس بود، نی یک کسه باش ، تا حسهای تو مبدل شودتا ببینیشان و مشکل حل شودتا سخن های کیان رد کرده ای؟تا کیان را، سرور خود کرده ای؟
خارخار : خارش ، و به کنایه از نگرانی و اضطراب است . "وحی" : در اینجا خاطر و اندیشه ای است که موجب خیر شود . "وسوسه" : خارخار یا خاطری است که سبب شر و گمراهی گردد .
مولانا می گوید : این تاثیر خوب و بد به مرور زمان و از هزاران کس در درون ما پدید می آید تا سرانجام یک برخورد یا سخن موجب ظهور نیکی یا بدی می شود .تامل کن ، صبر کن تا حواس مادی و این جهانی تو تبدیل به حواس معنوی شود و اسرار را بتوانی دریابی ، آن وقت هزاران کس و تاثیر آن را میبینی و متوجه میشوی که هر عمل تو نتیجه ی روابطی است که در گذشته با مردم داشته ای .
۸۸/۰۷/۱۵