برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
در این بخش دوباره به داستان پادشاه جهود بر میگردیم . همانطور که به یاد دارید در قسمت های قبل داستان پادشاه جهودی شروع شد که بتی ساخته بود و در کنار آن آتشی و از مردم می خواست به بت سجده کنند و اگر اینکار را نمی کردند آنها را به آتش می انداخت . در میان این افرادی مادری هم با فرزند کوچکش بود که پادشاه طفل را درون آتش انداخت و طفل در آتش به سخن آمد که ای مادر این آتش سوزاننده  نیست و با حرف های خود شوری در دل مردم انداخت که همه خود را به داخل آتش می افکندند و دیگر ماموران پادشاه از ترس شورش ،  از به داخل آتش شدن مردم جلوگیری می کردند . پس از این اتفاق پادشاه با آتش شروع به گفتگو می کند که :  ای آتش تو که خوی سوزانندگی داشتی پس چطور شد که اینجا به وظیفه ی خود عمل نکردی . آتش هم در جواب می گوید که من به امر خدا هستم و از این جا به بعد مولانا به بیان این مطلب می پردازد که هر چیزی به امر خداست . ممکن است در اینجا برخی افراد این سوال را مطرح کنند که : همه چیز دارای رابطه ی علت و معلولی است پس چطور می شود همه چیز را به خواست خدا دانست ... مولانا می گوید اسباب و علت و معلول ها هم به خواست خدا ایجاد شده و خود خدا هم می  تواند آنها را تغییر دهد . همیشه در کنار علت و معلول ها اسباب غیر مادی هم وجود دارد که عقل انسان آنها را درک نمی کند و انسان های برگزیده می توانند آنها را درک کنند . این علت های غیر مادی می توانند کارهای خاص انجام دهند مثل شفای بیماری که علم از آن قطع امید کرده ... در این بخش دوباره به داستان پادشاه جهود بر میگردیم . همانطور که به یاد دارید در قسمت های قبل داستان پادشاه جهودی شروع شد که بتی ساخته بود و در کنار آن آتشی و از مردم می خواست به بت سجده کنند و اگر اینکار را نمی کردند آنها را به آتش می انداخت . در میان این افرادی مادری هم با فرزند کوچکش بود که پادشاه طفل را درون آتش انداخت و طفل در آتش به سخن آمد که ای مادر این آتش سوزاننده  نیست و با حرف های خود شوری در دل مردم انداخت که همه خود را به داخل آتش می افکندند و دیگر ماموران پادشاه از ترس شورش ،  از به داخل آتش شدن مردم جلوگیری می کردند . پس از این اتفاق پادشاه با آتش شروع به گفتگو می کند که :  ای آتش تو که خوی سوزانندگی داشتی پس چطور شد که اینجا به وظیفه ی خود عمل نکردی . آتش هم در جواب می گوید که من به امر خدا هستم و از این جا به بعد مولانا به بیان این مطلب می پردازد که هر چیزی به امر خداست . ممکن است در اینجا برخی افراد این سوال را مطرح کنند که : همه چیز دارای رابطه ی علت و معلولی است پس چطور می شود همه چیز را به خواست خدا دانست ... مولانا می گوید اسباب و علت و معلول ها هم به خواست خدا ایجاد شده و خود خدا هم می  تواند آنها را تغییر دهد . همیشه در کنار علت و معلول ها اسباب غیر مادی هم وجود دارد که عقل انسان آنها را درک نمی کند و انسان های برگزیده می توانند آنها را درک کنند . این علت های غیر مادی می توانند کارهای خاص انجام دهند مثل شفای بیماری که علم از آن قطع امید کرده ... عتاب کردن آتش را ، آن پادشاه جهود   رو به آتش کرد شه،  کای تند خو آن جهان سوز طبیعی خوت کو؟ چون نمیسوزی ؟  چه شد خاصیتت؟ یا ز بخت ما دگر شد نیتت؟ پادشاه رو به آتش کرد و گفت : ای آتش ، تو طبیعت سوزاننده داشتی . این خوی تو کجاست ؟ یا از بخت بد من ماهیت تو تغییر کرد ؟   می نبخشایی تو بر آتش پرست آن که نپرستد تو را، او چون برست ؟ تو آتش پرست را هم می سوزانی حالا چگونه است که این افراد را که آتش پرست هم نیستند نمی سوزانی ؟   هرگز ای آتش تو صابر نیستی چون نسوزی؟ چیست ،  قادر نیستی؟ چشم بند است، ای عجب! یا هوش بند؟ چون نسوزاند چنین شعلۀ بلند ؟ تو هیچگاه در سوزاندن افراد صبر نمی کردی ! چگونه نمی سوزانی آیا قادر به این کار نیستی ؟ آیا این حیله و چشم بند است یا جادو که چنین شعله ی بلندی کسی را نمی سوزاند ؟  چشم بند : حیله و جادویی که مانع دیدن شود . هوش بند : جادویی که نگذارد عقل کار طبیعی خود را انجام دهد .   جادوی کردت کسی ؟ یا سیمیاست؟ یا خلاف طبع تو، از بخت ماست ؟ سیمیا : علمی است که در آن می گویند با شناخت حروف می توان امور دنیا را تغییر داد .   گفت آتش: من همانم ای شمن اندرآ تا تو ببینی تاب من شمن : بت پرست آتش گفت من همانم که قبل هم بودم اگر باور نداری به درون من بیا و ببین .   طبع من دیگر نگشت و عنصرم تیغ حقم، هم به دستوری بُرم طبع من دیگر تغییری نمی کند اما من به دستور پروردگار می سوزانم   بر در خرگه، سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان ور به خرگه بگذرد بیگانه رو حمله بیند از سگان، شیرانه او ترکمن ها سگانی دارند که به مهمان حمله نمی کنند اما اگر غریبه ای از آنجا بگذرد مانند شیر دفاع می کنند .   من ز سگ کم نیستم در بندگی کم ز ترکی نیست حق، در زندگی نه من از سگ ترکمن کمترم و نه خدا از آن مرد ترکمن . من هم مانند سگ مرد ترکمن عمل می کنم و به دستور خداوند کار انجام میدهم .   آتش طبعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند ملیک دین : خدا هر چیزی در تو به خواست خداست . اگر در دل ناراحتی داری و می سوزی در غمت خواست خداست .   آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین نهد شاد هم باشی کار خداست .   چون که غم بینی، تو استغفار کن غم به امر خالق آمد، کار کن اگر غم در درون توست خدا را ناراحت کردی پس استغفار کن . داری بد بازی می کنی .   چون بخواهد، عین غم شادی شود عین بند پای، آزادی شود اساس غم تبدیل به شادی می شود و بند و گرفتاری تبدیل به آزادی اما  به امر خدا .   باد و خاک و آب و آتش بنده اند با من و تو مرده، با حق زنده اند موجودات همه جان دارند تو فکر می کنی مرده اند  و بی ارزشند اما با خدا در ارتباطند .   پیش حق آتش همیشه در قیام همچو عاشق، روز و شب پیچان مدام قیام : ایستاده آتش مانند بنده در درگاه خداوند ایستاده و مانند عاشق به هر طرفی که او بخواهد پیچ و تاب می خورد .   سنگ بر آهن زنی، آتش جهد هم به امر حق، قدم بیرون نهد ( مولانا معمولا  جواب سوال های پیش آمده را می گوید . ) درست است که همه چیز خواست خداست اما این منکر علت و معلولی نیست . مثلا سنگ و آهن  را به هم بزنی آتش به وجود می آید . مولانا می گوید نه اینکه علت و معلول نیست اما آن هم به  خواست خدا است .   آهن و سنگِ ستم، بر هم مزن کاین دو میزایند، همچون مرد و زن مولانا این بیت خارج می شود و می گوید هوی و هوس انسان هم مانند آتش است آنها را به هم نزن تا آتش شهوت و فتنه به وجود نیاید .   سنگ و آهن خود سبب آمد و لیک تو به بالاتر نگر، ای مرد نیک ! دلیل ایجاد جرقه همان سنگ و آهن است اما تو باید به بالاتر نگاه کنی یعنی خداوندی که باعث به وجود آمدن این خاصیت است تا  وقتی سنگ و آهن با هم برخورد می کند آتش ایجاد شود .   کاین سبب را آن سبب آورد پیش بی سبب، کی شد سبب هرگز بخویش ؟ این سبب : سنگ و آهن آن سبب : خدا تا خداند نخواهد و سبب اصلی نباشد سبب فرعی به کار نمی آید .   و آن سبب ها، که انبیا را رهبرند آن سبب ها، زین سببها برترند انسان های برگزیده سبب شان خداست . و از سبب های مادی برترند . پس آنها می توانند کارهایی کنند که از نظر عقلی با  منطق ما سازگار نیست . در جهان همیشه می تواند اتفاق هایی رخ دهد که از ذهن عقلی و استدلالی ما برتر است . مثلا شفا ، گاهی در پزشکی شفا ممکن نیست اما با عوامل غیر مادی و سبب هایی که خدا به وجود آورنده ی آن است هر چیزی ممکن است .   این سبب را آن سبب عامل کند باز گاهی بی پر و عاطل کند تمام این اسبابی که در دنیا است اصلش خداست . او اگر نخواهد امکان پذیر نیست . و این به این معنی نیست که همیشه این باید علت و معلول ها بر طبق ذهنیت ما اتفاق افتد .   این سبب را محرم آمد عقل ما و آن سببها را  ست محرم، انبیا این روابط علت معلولی ما در حوزه ی عقل است و آن سبب ها به صورت ادراکی درونی و اشراقی است .   این سبب چه بود؟ به تازی گو رَسَن اندر این چَه، این رسن آمد به فن برای فهم بهتر از مثال های آسان تر استفاده می کند . طناب را فرض کنید ( سبب ها ) در چاه می اندازند  و آب بالا می کشند .  اما نه طناب کاره ای است و نه سطل بلکه آنچه مهم است گردش چرخ است . این چرخ است که طناب را بالا و پایین می برد .   گردش چرخه ، رسن را علت است چرخه  گردان را ندیدن زلت است گردش چرخ سبب است و ندیدن این چرخش ، گناه و لغزش است .   این رسنهای سببها در جهان هان و هان، زین چرخ سرگردان مدان دردوره ی قبل چرخش و محل قرارگیری ستارگان و سیارگان را دلیل اتفاقات و نشانه ی آینده می دانستند . اما مولانا میگوید  این چرخ هم خود چرخاننده ی دیگری دارد  که خداست .   تا نمانی صفر و سر گردان چو چرخ تا نسوزی تو، ز بی مغزی چو مرخ اگر خدا را ندیدی و نگاه مادی داشتی تو مانند صفر میمانی . اگر می خواهی وجود بی مصرفی نباشی نقطه ی اصلی را فراموش نکن . مرخ : چوب که زود شعله میگیرد برای روشن کردن آتش از این چوب استفاده می شده .   باد، آتش می خورد از امر حق هر دو سر مست آمدند از خَمر حق خدا اگر بخواهد باد را به آتش تبدیل می کند . و هر دو مست شراب الهی می شوند .   آبِ حلم و آتش خشم ای پسر! هم ز حق بینی، چو بگشایی بصر اگر انسان بردباری هستی می توانی آتش خشم را خاموش کنی . اگر  چشم بصیرت  تو باز باشد میبینی که تمام این کارها را خدا انجام میدهد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۳/۰۲
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی