کژ ماندن دهان آن مرد که نام محمد را ، صلی الله علیه و سلم ، به تسخر خواند
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۵:۳۰ ق.ظ
بعد از روایت کردن بخشی از داستان ، در این بخش
مولانا از داستان خارج شده و روایتی را ذکر می کند که در مورد مردی است که نام
حضرت محمد را با مسخره گی بیان می کرد و دهانش کج ماند ... در این داستان بیان
میکند که فردی که دیگران را تمسخر می کند خود در نهایت شرمنده می شود و خداوند اگر
کسی را بخواهد رسوا کند او را در حالتی قرار میدهد که دهنش به تمسخر بزرگان باز
شود .
در قسمتی از این بخش به خوب بودن " زاری
" اشاره می کند . این زاری نشانه ای از درد است و آگاهی بنده . ( زاری را
نشانه ای از گریه های شبانه روزی ندانید این زاری نشانه ی معرفت است )
ابیات 816 تا 826
بعد از روایت کردن بخشی از داستان ، در این بخش
مولانا از داستان خارج شده و روایتی را ذکر می کند که در مورد مردی است که نام
حضرت محمد را با مسخره گی بیان می کرد و دهانش کج ماند ... در این داستان بیان
میکند که فردی که دیگران را تمسخر می کند خود در نهایت شرمنده می شود و خداوند اگر
کسی را بخواهد رسوا کند او را در حالتی قرار میدهد که دهنش به تمسخر بزرگان باز
شود .
در قسمتی از این بخش به خوب بودن " زاری
" اشاره می کند . این زاری نشانه ای از درد است و آگاهی بنده . ( زاری را
نشانه ای از گریه های شبانه روزی ندانید این زاری نشانه ی معرفت است )
کژ ماندن دهان آن مرد که نام محمد را ، صلی الله
علیه و سلم ، به تسخر خواند
آن دهان کژ کرد و، از تسخر بخواند
مر محمد را، دهانش کژ بماند
تسخر : مسخره
کژ : کج
مردی دهان خود را کج کرد و نام محمد را بر زبان
آورد و دهانش کج ماند .
باز آمد، کای محمد! عفو کن
ای تو را الطاف و علم من لدن
علم لدن : به صورت اشراق حقایق بر دل او آشکار
می شود .
پشیمان شد و از محمد خواست که او را ببخشد و
گفت تو با خدا ارتباط داری و من قبول دارم .
من تو را افسوس میکردم ز جهل
من بُدم افسوس را، منسوب و اهل
افسوس : مسخره
من تو را مسخره می کردم اما آنکه باید مسخره
میشد من بودم و نادان بودم .
چون خدا خواهد که پردۀ کس درد
میلش اندر طعنۀ پاکان برد
مولانا از این 3 بیت نتیجه ی کلی میگیرد . خدا
اگر کسی را بخواهد بی آبرو کند ( خداوند پوشاننده ی عیوب است اما برای برخی افراد لازم است زیرا در گناه و خلاف
پیش رفته اند ) خداوند اسباب آن را جور می
کند و حسی به آنها می دهد تا او پاکان و بزرگان را مسخره کند .
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
و برعکس اگر بخواهد عیوب کسی را بپوشاند ، کاری
می کند که حتی عیب دیده شده در دیگران را هم بپوشاند .
چون خدا خواهد که مان یاری کند
میل ما را جانب زاری کند
زاری نشانه ی درد است و درد حکایت از آگاهی
بنده و آشنایی به حقایق دارد . وقتی انسان زاری و دعا می کند این نشان دهنده ی این
است که او به ضعف و ناتوانی خود پی برده و باعث ایجاد رابطه بین انسان و خدا می
شود و راهی برای حرکت است .
ای خنک چشمی، که آن گریان اوست
وی همایون دل، که آن بریان اوست
خنک : خرم
خوشا به حال کسی که در برابر خداوند گریه می
کند خجسته و همایون دلی است که برای خداوند داغ است .
آخر هر گریه آخر خنده یی است
مرد آخر بین، مبارک بنده یی است
آخر دعاها و گریه ها رسیدن به خوشی است . انسان
رستگار کسی است که آخر عاقبت کار را میبیند .
هر کجا آب روان، سبزه بود
هر کجا اشکی دوان، رحمت شود
سرسبزی جایی است که آب هست . خوشبختی هم بعد از
آب چشم هست .
باش چون دولاب ، نالان، چشم تر
تا ز صحن جانت، بر روید خضر
دولاب : چرخ چاه
خضر : جمع خضرت به معنای سرسبزی
چرخ چاه وقتی می چرخد تا سطل به چاه برود و به
آب برسد ، صدا میکند . صدای ناله انسان را به آن تشبیه میکند . سطل به آب می رسد
که مانند همان اشک است . اگر زاری کنی ، در جان تو سبزی و خرمی پدید می آید و به
عبارت دیگر ، شادی معرفت حق و مشاهده ی حقایق غیبی را ادراک خواهی کرد .
اشک خواهی، رحم کن بر اشکبار
رحم خواهی، بر ضعیفان رحم آر
مولانا در اینجا از حالت عرفانی به حالت
اجتماعی وارد می شود . اگر دیدی کسی اشک می ریزد به او رحم کن تا خداوند هم تو را
در رحمت خویش قرار دهد .
۸۸/۰۲/۲۲