برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
قصه ای که امروز آغاز می کنیم  یکی از قصص قرآن است که در سوره ی البروج آیه های 4 تا 10 به آن اشاره شده . این قصه مطابق قرآن در میان قومی رخ داده که به اصحاب اخدود معروف اند . مشروح در تفسیرهای قرآن به سه صورت آمده است ، در یکی از تفاسیر از پادشاه یهودی در یمن سخن گفته اند که نامش ذونواس و آخرین ملوک حمیر بوده و مغلوب حبشه شده است . آنچه در مثنوی می خوانیم به این روایت نزدیک است . البته مولانا مانند قصه های دیگر به این قصه هم رنگ تازه ای زده و اجزایی از محفوظات و تراوشات ذهن خود بر آن افزوده است همراه با هر گوشه ی این قصه ، مولانا سخن را به مباحث عرفانی کشانده و از قدرت ایمان ،‌کشش و جذبه ی حاصل از مناسبت های روحی ،‌ضرورت بهره مندی از ارشاد پیران و مردان خدا ،‌تاثیر در سرشت انسان ها در زندگی اجتماعی و این جهانی ،‌و بسیاری از مسائل دیگر سخن گفته است  . ابیات 743 تا 772 حکایت پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود   بعد از این، خون ریز ِ درمان ناپذیر کاندر افتاد از بلای آن وزیر یک شه دیگر ز نسل آن جهود در هلاک قوم عیسی رو نمود قصه ای که امروز آغاز می کنیم  یکی از قصص قرآن است که در سوره ی البروج آیه های 4 تا 10 به آن اشاره شده . این قصه مطابق قرآن در میان قومی رخ داده که به اصحاب اخدود معروف اند . مشروح در تفسیرهای قرآن به سه صورت آمده است ، در یکی از تفاسیر از پادشاه یهودی در یمن سخن گفته اند که نامش ذونواس و آخرین ملوک حمیر بوده و مغلوب حبشه شده است . آنچه در مثنوی می خوانیم به این روایت نزدیک است . البته مولانا مانند قصه های دیگر به این قصه هم رنگ تازه ای زده و اجزایی از محفوظات و تراوشات ذهن خود بر آن افزوده است همراه با هر گوشه ی این قصه ، مولانا سخن را به مباحث عرفانی کشانده و از قدرت ایمان ،‌کشش و جذبه ی حاصل از مناسبت های روحی ،‌ضرورت بهره مندی از ارشاد پیران و مردان خدا ،‌تاثیر در سرشت انسان ها در زندگی اجتماعی و این جهانی ،‌و بسیاری از مسائل دیگر سخن گفته است  .   حکایت پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود   بعد از این، خون ریز ِ درمان ناپذیر کاندر افتاد از بلای آن وزیر یک شه دیگر ز نسل آن جهود در هلاک قوم عیسی رو نمود بعد از شاه اول جهود که قصد  از بین بردن مسیحیان را داشت و خونریزی زیادی به پا کرد ، شاه جهود دیگری نیز سعی در هلاک قوم عیسی نمود . شاه اول ، پادشاهی است که در داستان پیش مولانا از آن سخن گفت و این پادشاه نیز از نسل همان است . نظر استاد فروزانفر این است که مولانا شخصیت و ساخت روحی و فکری این شاه را از نسل آن شاه می داند و منظورش نسبت فرزندی نیست .     گر خبر خواهی از این دیگر خروج سوره بر خوان:  و السما ذات البروج قسمت آخر این بیت آیه ی اول از سوره البرودج در قرآن کریم است :‌ سوگند به آسمان که در آن بناهای افراشته است . در توضیح قبلی نوشتم که در سوره ی البروج به قصه ی اصحاب اخدود اشاره شد که مولانا اکنون آنرا برای ما می گوید . معنی این بیت این است که این قصه یکی دیگر از قصه های گمراهان است که در سوره ی البروج به آن اشاره شده .   سنت بَد، کز شه اول بزاد این شه دیگر، قدم بر وی نهاد سنت بدی که پادشاه اول پایه گذاری کرد ، ادامه داد . در این جا داستان رها میشه و  مولانا به سراغ یک بحث کلی تر می رود .   هر که او بنهاد ناخوش سنتی سوی او نفرین رود هر ساعتی نیکوان رفتند و سنتها بماند وز لئیمان، ظلم و لعنت ها بماند لحظه به لحظه ی فردی که سنت بدی پایه گزاری کرده ،  نفرین در پی دارد . از خوبان خوبی میمونه  از بدان بدی .   تا قیامت، هر که جنس آن بَدان در وجود آید، بود رویش  ِبدآن هر کسی که اول کار بدی کرد تا آخر ، چون رسم با او شروع شده ، نفرین به او هم باز می گردد . مثل کسی که اول رشوه درست کرد عواقب بد این کار تا آخر با اوست . بدی یک مسئله ریشه ای و ادامه دار است .   رگ رگ است این آبِ شیرین، و آب شور در خلایق میرود تا نفخ صور هم آب شیرین هست هم آب شور . رسوم بد و خوب یک ادامه دهندگانی دارد و تا قیامت این رسم ادامه دارد .  تا " نفخ صور" یعنی تا قیامت . (مطابق روایات مذهبی در پایان جهان اسرافیل به فرمان حق در صور خود میدمد و با آواز صور او همه ی مردگان بر می خیزند و به پیشگاه خداوند می روند . (‌آیه 99 سوره ی کهف ) )   نیکوان را هست میراث از خوش آب آن چه میراث است؟  أَوْرَثْنَا الکتاب خیرخواهان از آب شیرین می نوشند . حالا میراث نیکوان چیست ؟ کتاب هایی که به ارث رسیده ، کتاب های هدایت گر و الهی برای انسان های نیکو سیر به میراث گذاشته شده . (‌آیه ی 32 از سوره ی فاطر )‌   شد نیاز طالبان، ار بنگری شعله ها از گوهر پیغمبری شعله ها، با گوهران گردان بود شعله آن جانب رود، هم کان بود انسان های خوب و نیکو همیشه به دنبال سخنان انسان های برگزیده هستند . پیامبر ، کتابش ، آئینش ، گوهر و اصل آتش است و انسان هایی که پیروی می کنند شعله ها ... اینها به هم وابسته هستند و آتش کردار و سخنان پیامبران در آنهاست . و هر سمتی که اصل آتش باشد شعله هم همان سمت است .   نور روزن گِرد خانه میدود زآن که خور، برجی به برجی میرود مولانا مثال دیگری می زند . نوری که از روزن ، در  خانه میتابد ،  ثابت نمی ماند جای این نور عوض می شود . زیرا خورشید حرکت می کند . انسانها ی نیک نیز دنبال این نور هستند . ( نور حقیقت )     هر که را با اختری پیوستگی است مر ورا، با اختر خود هم تگی است در قدیم بر اساس طالع ، آینده و شخصیت دیگران را می گفتند .  12 برج داریم ( کمربندی از برج ها ) هر آدمی که به دنیا می آمده طالعی داشته طبق جدول اندازه میگرفتند که در افق شرق چه ستاره یا سیاره ای در حال طلوع است . در کدام برج است بعد از روی جداول محاسبه می کردند . و با آچه به دست می آمد می گفتند که هر کسی چه خویی دارد . افراد به طرف آنچه که با آن سنخیت دارند می روند. نیکان مطابق آن گوهر و اصی که دارند به سمت خوبان میروند مانند طالع که هر کس طالعی دارد و شخصیت و هویتش آن شکلی می شود .   طالعش گر زهره باشد در طرب میل  ُکلی دارد و، عشق و طلب ور بود مریخی خون ریز خو جنگ و بهتان و خصومت جوید او هر کس با یکی از آن سیاره ها سنخیت دارد و با او حرکت می کند . اگر طالع آن در زهره باشه آدم با احساسی است و عاشق و دنبال هنر و موسیقی و ... است . مریخ ستاره ی جنگ است ( نگاه کنیم سرخ است ) آن کسی که طالعش مریخ است اهل جنگ و بهتان و خصومت است .   اختران اند، از ورای اختران که احتراق و نحس نبود اندر آن در زندگی مادی این چنینی است اما بعضی انسان ها با اختران دیگری نسبت دارند که متعلق به این دنیای مادی نیستند و فرا مادی هستند . نور وجود انسان های برگزیده این اختران هستند . اگر طالع کسی با این افراد به هم پیوسته باشد ، نحسی و خوش اقبالی ... ندارند و فارغ از دنیای مادی هستند . احتراق : هم خانه شدن سیاره با خورشید به گونه ای که دیگر نور آن دیده نمی شود .     سایران در آسمانهای دگر غیر این هفت آسمان معتبر سایران  : سیر کننده ها این ها در آسمان و دنیای دیگری سیر میکنند که با این دنیا فرق دارد . در نجوم مادی آسمان طبقه طبقه می شود و هر سیاره در یک طبقه است ( هفت آسمان ) . اما در این  سیاره های فرامادی ،  روح و حقیقت کلی که خدا است باعث روشنایی آنان است .   راسخان در تاب انوار خدا نه بهم پیوسته، نه از هم جدا این سیاره های نورانی ، درخشانی شان از نور خداست و جدا از هم نیستند .   هر که باشد طالع او، زآن نجوم نفس او کفار سوزد در رجوم هر کسی که طالعش به این ستاره ها متصل باشد ( ستاره های غیر مادی ) کفر را از بین میبرد و قدرت مقابله با کفر را دارد ، زیرا به اصل حقیقت متصل است .   خشم مریخی نباشد خشم او منقلب رو، غالب و مغلوب خو این آدم کمال یافته و واصل عصبانی می شود اما از جنس خشم دنیایی نیست و منقلب کننده نیست . و هیچ وقت هم مقلوب خو نیست. خوی شکست خوردگی در آنها نیست . مریخی مادی عصبی است ، درگیر میشود ، شکست هم ممکن است بخورد ، اما اینها که مادی نیستند ، هیچ وقت شکست نمی خورند زیرا به حقیقت متصل اند .   نور غالب، ایمن از نقص و غسق در میان اصبعین نور حق غالب : چیره . نور غالب : حقیقت خدایی نور خورشید ممکن است دچار خاموشی شود اما این نور تاریکی ندارد . زیرا از خداست . همه ما موجودات مانند قلمی در بین دو انگشت خداییم . چون این افراد در دست پرودگارند هیچ وقت تاریک نمی شوند .   حق فشاند آن نور را بر جانها مقبلان برداشته دامان ها نور حق چیزی نیست که مخصوص انسان های خاص باشد ،  این نور بر همه به صورت  یکسان تابیده شده بعضی این نور را استفاده و جذب  میکنند بعضی نه . قبلا چیزی که میچیدند در دامن میریختند . وقتی خدا نور می تابد ،  برخی در دامن خود نور را جمع می کنند .   وآن نثار نوررا وایافته روی از غیر خدا برتافته آن نور را به دست آورده و رابطه را با غیر حق بریده اند .   هر که را دامان عشقی، نابده زآن نثار نور، بی بهره شده هر که عاشق نبوده ، ذات گراینده به حقیقت نداشته ،  بهره ای از نور نبرده است  .   جزوها را، رویها سوی ُکل است بلبلان را عشق، با روی گل است حقیقیتی است در دنیا و هر کسی به اصل خود بر میگردد . اجزایی که به سوی کل حرکت میکنند و اگر عاشق باشند مانند بلبل که دور  گل می چرخد به سوی خدا میروند .   گاو را رنگ از برون و، مرد را از درون جو، رنگ سرخ و زرد را این نوع آدم ها را چگونه می توان شناخت ؟  این کار بسیار سخت است . مثلا برای خرید گاو به ظاهر او توجه میکنی . اما انسان ها را از درون باید متوجه شد که چه گونه هستند .   رنگهای نیک، از خُمّ صفاست رنگ زشتان، از سیاهآبهِ جفاست باید به رفتارشان نگاه کنی .اگر خصلت نیک دارد در خم خداوند رنگ شده . اگر بد رفتار است ،  در سیاهآبه ی ظلم و ستم رنگ شده  .   صِبْغَةَ الله، نام آن رنگ لطیف  لَعْنَةُ الله، بوی این رنگ کثیف بعضی خدا رنگشان کرده و بوی آنها از خداست . عده ای ذاتشان با لعنت خدا همراه است .   آنچه از دریا به دریا میرود از همانجا کامد، آنجا میرود بازگشت هر چیز به اصل خودش است .   از سَر کُه، سیلهای تیز رو وز تن ما، جان عشق آمیز رو از بالای کوه سیل های تند روان میشود  و در وجود امثال من مولانا ، آنچه جاری است با عشق آمیخته شده و می خواهد به دریای حق بپیوندد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۱/۳۰
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی