مولانا که بود ؟ ( بخش سوم )
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۸، ۱۱:۳۰ ق.ظ
مولانا پس از پدر در قونیه
مولانا با اینکه در مکتب پدر سخن عشق را شنیده بود ،باز یک مدرس بود و از
اسرار اهل معنا به شیوه ی عارفان عاشق سخن نمی گفت ،اما در پشت این سیمای فقیهانه
،کس دیگری " در جوش و خروش و غوغا
بود" ...
تا این زمان تدریس و ارشاد مولانا ،علاوه بر مباحث علوم شرعی ،مواعظ و
گفتارهایی بود در مایه ی "معارف بهاء ولد " ، که مولانا از آن به نام
" فواید والد " یاد می کند . مجموعه ای است از سخنان و اندیشه های مردی
که همواره در مرز شریعت و طریقت مانده و شخصیت او ترکیبی از فقیه و واعظ و عارف
بوده است .
سید برهان الدین و سفر مولانا به شام ( حلب و دمشق )
سید برهان الدین محقق ، از سادات شهر ترمذ خراسان ،در بلخ از شاگردان بهاء
الدین ولد بود ،شاگردی که مراتب کمال را به سرعت پیمود . چون شنید بهاء ولد در
قونیه ساکن شده ،بی درنگ رهسپار سفر روم
شد ،اما یک سال پس از درگذشت بهاء ولد به قونیه رسید .
برهان الدین در زمان کودکی مولانا برخی وظایف تعلیم مولانا را به عهده داشت و
در این زمان نیز به یاد آن روزها ، اندیشید که وظیفه ی دیگری بر دوش دارد .
برهان الدین ابتدا آنچه از بهاء ولد آموخته بود ،با مولانا در میان گذاشت سپس
به او توصیه کرد چند سالی به شام سفر کند و به افزایش علوم خود بپردازد و او را به
حلب فرستاد و از آن پس تا 9 سال از دور و نزدیک یار و راهنمای مولانا بود . مدیت
این سفر را بین 4 تا 7 سال نوشته اند و دقیقا مشخص نیست در این سال ها مولانا در
چه مدارسی بوده ؟ فقط میدانیم مدتی در حلب و دمشق بوده است . معلومات وسیع مولانا
در علوم اسلامی که بخصوص در مثنوی آنها را به کار برده است باید بیشتر در همان سال
های اقامت در حلب و دمشق به دست آمده باشد
،زیرا در آن سال ها بزرگترین مدارس اسلامی در این دو شهر دایر بود و
سرشناس ترین فقیهان حنفی در آنها کرسی تدریس
داشتند و در کنار آن مدارس ،مکتب محیی الدین ابن عربی معلم بزرگ عرفان نیز
در دمشق بود ،جویندگان علم قال و علم حال ،از هر سوی جهان اسلام ،به سوی دمشق
ره می سپردند . سال های اقامت مولانا در این شهر همراه با روزگار پیری ابن العربی
است و قرائن منطقی این نظر را تایید می کند که میان چنین معلمی و چنین جوینده ای ،
باید روابط معنوی پدید آمده باشد ،باز بی آنکه روایات موجود از جزئیات آن خبری
دهد .
بازگشت به قونیه
مولانا ، پس از سفر چند ساله ی شام به عنوان یک دانشمند سرشناس علوم اسلامی
به قونیه بازگشت ،فقیهان و متشرعان به استقبال او رفتند و اهل باطن نیز که او را
از خود می دانستند بازگشت او را گرامی داشتند ،اما کار برهان الدین هنوز به پایان
نرسیده بود . برهان الدین می دید که این ذخیره ی علم قال باید از صافی حال بگذرد
تا از کبر مدرسه چیزی در مولانا به جا نماند . برهان مولانا را به چله نشینی ،به
سکوت و خلوت طولانی هدایت کرد و او پس از 3 چله ،دلش آرام گرفت و حال می توانست
مرشد رهروان دیگر باشد . سپس برهان الدین به قیصیره بازگشت و در سال بعد در آنجا
ستاره ی زندگی اش غروب کرد . در سال 638 ه . / 1240 م. مولانا در حجره ی او نوشته
های پراکنده ای یافت و با خود به قونیه آورد ...
پس از سفر شام و سه چله ،مولانا به خواهش مریدان و دوستداران بر کرسی فقاهت و
تدریس و ارشاد هم می نشست و هوز بیش و کم در همان راهی بود که پدرش سالیان دراز
پیموده بود . درس و بحث تا سال 642 ه. / 1244 م. ادامه یافت و محتوای مجالس مولانا
مباحث گوناگون فقه بود و در کنار آن تفسیر قرآن با گرایش به مشرب عرفا ،که در آن
مولانا توانایی علمی و ذوق لطیف خود را به هم می آمیخت ، و هر روز بر شمار
مشتاقان مجلس خود می افزود و به روایتی چهارصد تن پای درس او می نشستند .
اما در پشت این " دستار وردای فراخ آستین " عاشقی بی تاب نهفته بود
و در میان مشتاقان مجلس هم بسیار بودند کسانی که می دانستند مولانا فقط یک فقیه و
مدرس نبود ، و سخنش گاه شوری داشت که ورای مدرسه و قیل و قال مسئله بود . سر انجام
آتش زنه یی که می بایست شعله را بر افروزد ،پیدا شد ، و چنان مولانا را به آتش
کشید که درس و بحث و فقه و فتوی در آن خاکستر شد ،و از مولانا شعله ای ماند که بر
سر کوی و برزن می رقصید و نور می افشاند ،مردی که تا 38 سالگی گرد شاعری نمی گشت
، یکباره سرشار از شعر ناب شد و دست افشان و چرخ زدن و سماع عاشقان را راه وصول
به حقیقت یافت .
ادامه دارد ...
۸۸/۰۱/۱۹