برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

منازعت امرا در ولیعهدی ( بخش بیست و سوم ) : قسمت اول

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۸۷، ۱۰:۳۰ ب.ظ
بالاخره داستان در این بخش به پایان خود میرسه . پادشاه جهود که قصد نابودی مسیحیان را داشت با کمک حیله ی وزیر و پاشیدن تخم دشمنی و استفاده از همان ابزار دین و تفرقه افکنی ، به هدف خود رسید .   این بخش را به دو قسمت تقسیم کردم . قسمت اول داستان را به پایان رسانده و در قسمت بعدی مولانا ، بحثی در مورد مرگ ،  آغاز می کند که به شرح آن می پردازم .  ابیات از شماره ی 700 تا 709 منازعت امرا در ولیعهدی ( قسمت اول )   یک امیری ز آن امیران، پیش رفت پیش آن قوم وفا اندیش رفت گفت: اینک نایب آن مرد، من نایب عیسی منم اندر زمن اینک این طومار، برهان من است کاین نیابت بعد از او آن ِ من است یکی از امیران جلو رفت و خود را جانشین وزیر در این زمان معرفی کرد و طوماری که در دست داشت به عنوان برهان و سند جانشینی ارایه کرد . قوم وفا اندیش : قوم وفادار به وزیر زمن : زمانه   آن امیر دیگر آمد از کمین دعوی او در خلافت بُد همین از بغل او نیز طوماری نمود تا بر آمد هر دو را خشم  جهود امیر دیگر نیز طومار خود را نشان داد و خود را جانشین در خلافت معرفی کرد . این کار باعث شد تا دشمنی سرسختانه ای آغاز شود . خشم جهود : دشمنی سرسختانه ، عمیق و ممتد   آن امیران دگر یک یک قطار بر کشیده تیغ های آبدار هر یکی را تیغ و طوماری به دست درهم افتادند، چون پیلان ِ مست امیران دیگر هم به ترتیب طومارهای خود را نشان دادند و تیغ ها را از غلاف بیرون کشیدند و مانند پیل های خشمگین به جان یکدیگر افتادند .   صد هزاران مردِ ترسا کشته شد تا ز سرهای بریده پُشته شد صدهزار مرد ترسا در این جنگ ها کشته شد ( همانطور که پادشاه جهود می خواست ) و آنقدر تعداد کشتگان زیاد بود که از سرهای آنها پشته ساختند .   خون روان شد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه، اندر هوا ، زین گرد خاست سیل خون از هر طرف جاری شد و گرد و خاک زیادی به هوا رفت .   تخمهای فتنه ها کو کِشته بود آفت سرهای ایشان گشته بود بذر فتنه و دشمنی در بین آنها کاشته شده بود و آفت آن سرهایی است که بریده شد  .   داستان در اینجا به اتمام رسید . از شهریور ماه این داستان را شروع کردیم و الان بعد از حدود 6 ماه اولین داستان به پایان رسید . از دوستانی که در تمام مراحل کنار من بودند و با صحبت هاشون به من برای ادامه ی کار ، دلگرمی  دادند ،  تشکر می کنم . در پست بعدی خلاصه ای از داستان را در دسترس علاقه مندان قرار می دهم .سعی می کنم به پیوست آن فایل صوتی داستان را نیز ضبط کرده و در اختیار دوستانی که بیشتر مایل به شنیدن هستند تا خواندن قرار دهم .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۱۵
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی