برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی
مشاهده ی بخش های قبلی با بیان ابیات بخش قبل مولانا نگران است که خواننده ی مثنوی یا شنونده ی سخن او مضمون ابیات قبل را نشانه ی اعتقاد به جبر بشمارد . جبریان می گفتند که بنده در آنچه می کند هیچ قدرت و اراده ای از خود ندارد و درست مانند سنگ یا چوبی است که دستی آن را حرکت می دهد .  مولانا بشر را نه مطلقا مجبور میداند و نه یکسره آزاد و مختار . در مورد پروردگار اعتقاد مولانا بر این است که مشیت حق تعالی با چنان قدرتی اعمال می شود که هیچ مانعی در برابر آن نمی تواند پایداری کند و این یعنی "جباری" ... در ضمن مولانا هر جا عبارت " انبیاء" را استفاده میکند مراد  انسان های برگزیده است . ابیات 621 تا 646 اعتراض مریدان در خلوت وزیر ( قسمت دوم )   این نه جبر، این معنی جباری است ذکر جباری، برای زاری است مشاهده ی بخش های قبلی با بیان ابیات بخش قبل مولانا نگران است که خواننده ی مثنوی یا شنونده ی سخن او مضمون ابیات قبل را نشانه ی اعتقاد به جبر بشمارد . جبریان می گفتند که بنده در آنچه می کند هیچ قدرت و اراده ای از خود ندارد و درست مانند سنگ یا چوبی است که دستی آن را حرکت می دهد .  مولانا بشر را نه مطلقا مجبور میداند و نه یکسره آزاد و مختار . در مورد پروردگار اعتقاد مولانا بر این است که مشیت حق تعالی با چنان قدرتی اعمال می شود که هیچ مانعی در برابر آن نمی تواند پایداری کند و این یعنی "جباری" ... در ضمن مولانا هر جا عبارت " انبیاء" را استفاده میکند مراد  انسان های برگزیده است .    ابیات 621 تا 646 اعتراض مریدان در خلوت وزیر ( قسمت دوم )   این نه جبر، این معنی جباری است ذکر جباری، برای زاری است جباری پروردگار به معنی اعمال قدرت حق است . اما قدرت مطلق خداوند باعث نمی شود که بنده در هر کاری خود را مسئول نداند . "ذکر جباری" برای آن است که این قدرت مطلق را بشناسیم و در برابر آن ناتوانی و ناچیزی خود را ببینیم و به درگاه حق " زاری" کنیم و کمک بخواهیم .   زاری ما شد، دلیل اضطرار خجلت ما شد، دلیل اختیار گر نبودی اختیار، این شرم چیست؟ وین دریغ و خجلت و آزرم چیست ؟ زاری و عجز ما نشانه ی آن است که در پنجه ی قدرت حق از خود اراده ای نداریم اما برای خطا و گناه خود نیز باید پوزش بخواهیم.  این عذر خواهی و خجلت نشانه ی آن است که مسئول کار خود هستیم و در نیک و بد اختیاری هم داریم .   زجر شاگردان و استادان چراست؟ خاطر از تدبیرها، گردان چراست؟ به همین دلیل است که استاد حق دارد شاگرد را تبیه کند و به همین دلیل است که ذهن ما برای تدبیر در کارها به گردش در می آید و اندیشه می کند .   ور تو گویی: غافل است از جبر او ماه حق پنهان کند  در ابر رو ، ممکن است که تو بگویی: آن که زاری می کند در آن لحظه از جبر غافل است و ماه حق خود را پنهان کرده و او قادر به مشاهده ی جمال و قدرت حق نیست ، اما نه ، اینطور نیست .    هست این را خوش جواب ار بشنوی بگذری از کفر و، بر دین بگروی :   حسرت و زاری، گه بیماری است وقت بیماری، همه بیداری است مولانا می گوید : جواب خوبی به تو میدهم که اگر آن را بشنوی از کفر رو گردانده و به دین می گروی : " حسرت و زاری" هنگامی است که بنده دردی دارد ، و آن درد ، او را بیدار نگه می دارد و در این بیداری است که جباری حق را مشاهده می کند و از عجز خود به قدرت او پناه می برد و می نالد تا پروردگار او را از درد برهاند.   آن زمان که میشوی بیمار تو میکنی از جرم استغفار تو زمانی که بیمار می شوی به یاد توبه می افتی .   مینماید بر تو زشتی گنه میکنی نیت که : باز آیم به ره تازه زشتی گناه بر تو معلوم می شود و توبه میکنی که از این به بعد به راه راست ملحق شوی .   عهد و پیمان میکنی که: بعد از این جز که طاعت نبودم کاری گزین با خدای خود عهد و پیمان میکنی که دیگر غیر از عبادت و اطاعت او کاری نکنی .   پس یقین گشت این که :  بیماری تو را می ببخشد هوش و بیداری تو را پس بیمار گشتن تو سبب بیدار گشتن تو از خواب غفلت شد . مولانا نتیجه میگیرد که : نتیجه ی بیماری عاشقان حق ، بیداری و شهود است نه غفلت .   پس بدان این اصل را، ای اصل جو هر که را درد است، او برده ست بو پس ای کسی که به دنبال اصل میگردی این قانون و اصل را بدان که : " هر که را درد است او برده است بو ."   هر که او بیدارتر، پُر دردتر هر که او آگاه تر، رخ زردتر زاری و جستجوی سالک در راه معرفت و وصال حق نشان آن است که او از حقیقت  یک آگاهی کلی دارد و همین " بو بردن " او را به طلب واداشته است . این آگاهی همواره درد و طلب را می افزاید و درد و طلب نیز آگاهی را بیشتر می کند .    گر ز جبرش آگهی، زاریت کو؟ بینش زنجیر جباریت کو؟ اگر از جبر او آگاه هستی پس چرا سرکشی میکنی؟   بسته در زنجیر، چون شادی کند؟ کی اسیر حبس، آزادی کند؟ اگر در زنجیر هستی چگونه شادی میکنی و نمی نالی ؟   ور تو می بینی که پایت بسته اند بر تو سرهنگان شه، بنشسته اند پس تو سرهنگی مکن با عاجزان زآنکه نبود، طبع و خوی عاجز، آن "سرهنگان شه " کنایه از عوامل و مظاهر قدرت حق است . "سرهنگی مکن" یعنی اظهار قدرت نکن . یک فرد عاجز طبعا نمی تواند اظهار قدرت کند و تو عاجزی . دیگران هم مانند تو عاجزند و تو نباید در برابر آنها اظهار قدرت کنی ، زیرا همه در " زنجیر جباری" حق گرفتاریم .   چون تو جبر او نمی بینی، مگو ور همی بینی، نشان دید کو؟ اگر جباری او را نمی بینی ادعا نکن و اگر میبینی دلیل بیار .   در هر آن کاری که میل استت بدان قدرت خود را همی بینی عیان وندر آن کاری که میلت نیست و خواست خویش را جبری کنی ، کین از خداست در کاری که خود میل انجام آن را داری قدرت خود را میبینی و در آن کاری که میل انجام آن را نداری می گویی که خدا نخواست .   انبیا، در کار دنیا جبری اند کافران، در کار عقبی جبری اند هم مرد خدا ممکن است به جبر معتقد باشد و هم کافر . مرد خدا یا پیامبر کار دنیا را به قدرت مطلق خدا می سپارد ، اما کافران ( متفکران جبری) کار آخرت را به جبر مربوط میکنند تا تکالیف خود و مسئولیت های شرعی و معنوی را از گردن خود بیندازند .   انبیا را کار عقبی اختیار کافران را کار دنیا اختیار در مقابل انبیا و اولیا در کار آخرت خود را مسئول میدانند و اختیار نیک و بد و عواقب آن را به خود مربوط میکنند ، در حالی که نا آگاهان و گمراهان تصورشان این است که کار دنیا به اختیار آنهاست و آخرت به خواست و اراده ی خدا مربوط است .   زآن که هر مرغی به سوی جنس خویش میپرد او در پس و، جان پیش پیش مولانا می گوید این دقیقا مانند مرغی است که به مرغی از نوع خود تمایل دارد و جانش به سوی او کشیده می شود و در پی جان ، خود او نیز به سوی مرغ آشنا پر میکشد .   کافران، چون جنس سجّین آمدند سجن دنیا را، خوش آیین آمدند انبیا، چون جنس علیین بُدند سوی علیین جان و دل شدند "سجین" یعنی دوزخ و سجن یعنی زندان . کافران که فطرت آنها دوزخی است ، زندان دنیا را دوست دارند که همانند دوزخ است . پیامبران که فطرتی عالی و ملکوتی دارند به سوی معنویت و عالم ملکوت میروند که در آن هر چه هست جان و دل است و از زندگی مادی و دنیایی دور است . "علیین " منسوب به علت است ، اما در قرآن جایی است که کارنامه نیکان در آن مضبوط است و مفسران قرآن آن را بر فراز آسمان هفتم و قائمه سمت راست عرش (؟) دانسته اند و صوفیان مرادف با ملکوت اعلی شمرده اند  .   این سخن پایان ندارد ، لیک ما باز گوئیم آن تمام قصه را سخن در مورد جبر و اختیار پایان ندارد اما ما به ادامه ی داستان بر میگردیم .   دوستان عزیز اگر مایل هستید خبرنامه ی این وبلاگ برای شما ارسال شده و از به روز شدن مطالب با خبر شوید لطفا در خبرنامه با استفاده از لینک موجود در ستون سمت چپ ،  عضو شوید .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۱۴
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی