برگ بی برگی

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

برگ بی برگی تو را چون برگ شد ، جان باقی یافتی و مرگ شد ...

سلوکی در راه حقیقت ....

بایگانی

متابعت نصاری وزیر را ( بخش پنجم ) : قسمت اول

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۸۷، ۰۲:۲۷ ب.ظ
بخش اول : داستان پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ، از بهر تعصب بخش دوم : آموختن وزیر مکر ، پادشاه را بخش سوم : تلبیس وزیر با نصاری بخش چهارم : جمع آمدن نصاری با وزیر و راز گفتن او با ایشان چون این بخش از شعر طولانی بود به 2 قسمت تقسیمش کردم ... این قسمت اول هست : در این بخش ابتدا در مورد وزیر میگه که تمام مسیحیان او را نائب مسیح میدونستند و چقدر جالب هست که ظاهر و باطن وزیر چقدر با هم فرق داشته ... در ادامه دوباره از داستان منحرف میشه و به بیان حیله های نفس و هوشیاری در برابر اون میپردازه ... در اینجا به این مطلب اشاره میشه که همیشه نفس در کمین انسان هست و حتی هنگامی که خدا نشانه هایی برای رهایی انسان و متعالی شدن او میفرسته اگه انسان نفس را مهار نکرده باشه تمام این جرقه ها خاموش میشن و این انسان هیچ وقت به کمال نمیرسه ... متابعت نصاری وزیر را ( قسمت اول )   بخش اول : داستان پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ، از بهر تعصب بخش دوم : آموختن وزیر مکر ، پادشاه را بخش سوم : تلبیس وزیر با نصاری بخش چهارم : جمع آمدن نصاری با وزیر و راز گفتن او با ایشاندر این بخش ابتدا در مورد وزیر میگه که تمام مسیحیان او را نائب مسیح میدونستند و چقدر جالب هست که ظاهر و باطن وزیر چقدر با هم فرق داشته ... در ادامه دوباره از داستان منحرف میشه و به بیان حیله های نفس و هوشیاری در برابر اون میپردازه ... در اینجا به این مطلب اشاره میشه که همیشه نفس در کمین انسان هست و حتی هنگامی که خدا نشانه هایی برای رهایی انسان و متعالی شدن او میفرسته اگه انسان نفس را مهار نکرده باشه تمام این جرقه ها خاموش میشن و این انسان هیچ وقت به کمال نمیرسه ...   متابعت نصاری وزیر را ( قسمت اول )   دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشد قوت تقلید عام ؟ در درون سینه مِهرش کاشتند نایب عیسیش می پنداشتند   در این بخش به بیان علاقه و تقلید عام از وزیر پرداخته و بیان میکنه که همه بسیار به او ایمان داشتند   او به سر دجال یک چشم لعین ای خدا فریاد رس، نعم المعین   دجال مطابق روایات مذهبی مردی است که در آخر الزمان پیدا میشود و بسیاری از مردم فریب او را می خورند و از جمله نشانه های او این است که یک چشمش نا بیناست . مولانا می گوید این وزیر که در میان مسیحیان نایب عیسی جلوه کرده بود در باطن مانند دجال ملعون یک چشم بود  . خدایا به فریاد ما برس که بهترین یاریگر هستی .    صد هزاران دام و دانست، ای خدا ما چو مرغان حریص بی نوا   در اینجا دام و دانه کنایه از فریب و موجبات گمراهی و دور شدن از حق است .   دمبدم پا بستۀ دام نویم هر یکی گر باز و سیمرغی شویم   در اینجا اشاره به این مطلب داره که فرقی نمی کنه که ما باز باشیم یا سیمرغ و در چه مرحله ای از کمال باشیم باز هر لحظه ممکن هست که در دام تازه ای گرفتار شویم .   میرهانی هر دمی ما را و باز سوی دامی میرویم ای بی نیاز   ما در این انبار گندم میکنیم گندم جمع آمده گم میکنیم می نیندیشیم آخر ما به هوش کین خلل در گندم است از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست وز فنش انبار ما ویران شدست   در اینجا "گندم جمع آمده" کنایه از عبادات و کارهایی است که بنده در راه حق انجام میده به امید آنکه به حق بپیونده و "موش " نفس آدمی است و هوسها و خواهش های او که توجهش را از حق دور می کند و مانند موش به انبار عبادت و طاعت حفره میزند و راه باز می کند .    اول ای جان، دفع شرّ موش کن وانگه اندر جمع گندم جوش کن   در اینجا مولانا اشاره به خودسازی داره . می گوید اول خودسازی کن و سعی کن بر نفس خود چیره بشی سپس شروع به جمع کردن گندم عبادت کن .   بشنو از اخبار آن صدر الصدور لا صلاة تمّ الا بالحضور   صدر الصدور پیامبر اسلام است که در اینجا به سخن او اشاره می کند که : نماز جز با حضور قلب درست نیست . و حضور قلب یعنی بنده در هنگام عبادت به هیچ چیز غیر از خدا نیندیشد .   گر نه موش دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست ؟   موش در این بیت کنایه از نفس یا عوامل درونی است که حضور قلب و اخلاص بنده را مشوش می کند و عبادت او را بی اثر و نامقبول میسازد .   ریزه ریزه صدق هر روزه، چرا جمع می ناید در این انبار ما ؟   صدق یعنی هماهنگی باطن و اندیشه ی ما با عمل ظاهر . اگر از روی صدق و اخلاص زندگی کنیم حاصل آن باید در نامه ی عمل ما منعکس شود اگر این حاصل در انبار نیست ، خللی در کار خود ما است .   بس ستارۀ آتش از آهن جهید وآن دل سوزیده پذرفت و کشید   در اینجا اشاره به جرقه های هدایت داره که در دل ما پیدا میشه . دل سوزیده دلی است که مستعد و پذیرنده ی عشق و معرفت هست . و این نخستین گام در راه تعالی انسان میشه .   لیک در ظلمت یکی دزدی نهان می نهد انگشت بر استارگان می ُکشد استارگان را یک به یک تا که نفروزد چراغی از فلک   اما عوامل درونی و نفس این جرقه ها را خاموش می کنند و نمی گذارند که انسان از آن بهره بگیره و این انسان در آسمان زندگیش چراغ معرفت روشن نخواهد شد .   ادامه دارد ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۸/۲۹
نازنین جمشیدیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی