داستان پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ... (بخش اول )
شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۷، ۰۲:۵۴ ب.ظ
امروز بخشی از دفتر اول را شروع می کنم (325) که سرآغاز داستانی است که مربوط به پادشاهی جهود است . البته طبق معمول مولانا در کنار بیان داستان به همه چیز می پردازه . شاید حتی بشه گفت در کنار حرفاش داستان رو هم بیان می کنه . و کمی باید صبر به خرج بدید برای به پایان رسیدن داستان .
اما برای کسانی که دوست دارند شمه ای از داستان را بدانند عرض کنم که این پادشاه جهود بسیار بر دین خود متعصب بوده و دشمن مسیحیان . این پادشاه یک وزیر بسیار مکاری داشته که این وزیر تصمیم میگیره برای از بین بردن مسیحیان از راه دیگه ای وارد بشه ...
در این بخش در همان ابتدای شروع پس از گفتن مقدمه ای در مورد این داستان مولانا به یاد داستان استاد و شاگرد دوبین می افتد و داستان آن دو را بازگو می کند . که در این داستان مولانا اشاره به این مطلب دارد که این پادشاه هم در بحث دین دو بین بوده و در اصل تمام این دین ها یکی است ..
ابیات از شماره ی 325 تا 338
داستان پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ، از بهر تعصب
بود شاهی در جهودان ظلم ساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز
امروز بخشی از دفتر اول را شروع می کنم (325) که سرآغاز داستانی است که مربوط به پادشاهی جهود است . البته طبق معمول مولانا در کنار بیان داستان به همه چیز می پردازه . شاید حتی بشه گفت در کنار حرفاش داستان رو هم بیان می کنه . و کمی باید صبر به خرج بدید برای به پایان رسیدن داستان .
اما برای کسانی که دوست دارند شمه ای از داستان را بدانند عرض کنم که این پادشاه جهود بسیار بر دین خود متعصب بوده و دشمن مسیحیان . این پادشاه یک وزیر بسیار مکاری داشته که این وزیر تصمیم میگیره برای از بین بردن مسیحیان از راه دیگه ای وارد بشه ...
در این بخش در همان ابتدای شروع پس از گفتن مقدمه ای در مورد این داستان مولانا به یاد داستان استاد و شاگرد دوبین می افتد و داستان آن دو را بازگو می کند . که در این داستان مولانا اشاره به این مطلب دارد که این پادشاه هم در بحث دین دو بین بوده و در اصل تمام این دین ها یکی است ..
ابیات از شماره ی 325 تا 338
داستان پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ، از بهر تعصب
بود شاهی در جهودان ظلم ساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز
نصرانی گداز : دشمن مسیحیان
عهد عیسی بود و نوبت آن او
جان موسی او و، موسی جان او
شاهِ احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدائی را جدا
دو دمساز خدایی : منظور عیسی و موسی است
از اینجا مولانا وارد داستان استاد و شاگرد دوبین میشه :
گفت استاد احولی را، کاندرآ
رو برون آر از وثاق آن شیشه را
احولی : دو بین
وثاق : اتاق
گفت احول: زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم؟ بکن شرح تمام
گفت استاد: آن دو شیشه نیست، رو
احولی بگذار و افزون بین مشو
گفت: ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا: زان دو یک را در شکن
استاد برای اینکه ثابت کنه به شاگرد که این یک شیشه است از اون میخواد که یکی از شیشه ها را بشکنه .
چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
میلان : گرایش – شهوت – میل بیش از اندازه به چیزی
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست آن شیشه را، دیگر نبود
خشم و شهوت، مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
استقامت : صافی درون
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
چون دهد قاضی به دل رشوت قرار
کی شناسد ظالم از مظلوم زار؟
رشوت قرار : به دل قول رشوه میدهد
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول، کالامان یا رب امان
صد هزاران مومن و مظلوم کشت
که پناهم دین موسی را و پشت
در اینجا بیان میکنه که این پادشاه هم به خاطر تعصب بر روی دین خودش دوبین شده بود و به بهانه ی اینکه من پشت و پناه دین موسی هستم هزار مومن را به کشتن داد ...
ادامه دارد ....
۸۷/۰۷/۲۷